پن'دار

روزْدرّه‌واره های کسی شب‌پر؛

ر ه ش

ر ه ش

به‌ش میگویند رهش

اصلش ر‌ه‌ش است

اما برای من همان ر ه ش با خطی واصل اما نازک است!

یک هفته از آمدن‌ش میگذرد

خریدم‌ش!

اما به چاپ سوم‌‌ش رسیدم! آخر میگویند تا سه نشود بازی نیز…

جای‌گاه‌ش در میان رمان‌خوانان چونانِ دانکرک است برای داخل‌نشینان خارج‌نشان…

یا حتا به وقت شام است به وقت داخل‌نشانان داخل‌نشین!

خلاصه اینکه نوبرانه‌ای‌ست برای نوبرپسندان…

ترشیش مثل همان آلوچه ی خرچ‌خرچ‌داری که دهنمان آب افتاد!

رهش است و خود جهشی‌ست برای تو‌دهنی زدن به آن مغز های کوچک یخ‌زده ای که از ترس عقب‌مانده بودن ، عقب صفی را میگیرند که گلگسی‌نوت‌اِیت (نه هشت!) میچپاند در پاچه‌شان…(هرچند این حرکت خشونت طلبی تلقی شود!)


مال امیر است!

امیری که نه رضاخانی‌ست!

بل رضاخوانی…

خوانی به وسعت قیدار و برکت حاج فتاح…

خوانی به قاعده اینجا تا فیفث اونیو…


و خیلی حرف های دیگر…

که دیگر است و دیگر به دیگران میخورد…

دستی را میکشیم

یاعلی‌مددی!



۰ نظر

علقه ، وجود ، فلسفه بافی

درک معنای صحیح علاقه…


بدون درک معنای خدا

عملا امکان پذیر نیست…


زیرا علاقه به موجودات میچسبد

به صاحبان وجود!

به عدم علاقه‌مند نمیشویم…

و اگر به چیزی وابسته گردیم

در اصل به عدم غیرش وابسته شدیم

جهل مرکب…


آن زمان واقعا وابسته ایم که به چیزی علاقه پیداکنیم که غیرش عدم باشد نه عدمش غیر!

و آن چیست؟

کل وجود…

هو…



پ.ن: نمیتوان علاقه نداشت ولی میتوان به عدم علاقه نداشت! عدم هرچیز...

۰ نظر

دنیایی که امام در آن بإمامد!

و دنیایی که در آن امام بإمامد آنجاییست

که در آن انسان ها دنبال کار بگردند

که وظیفه خود را انجام داده باشند...

رزق را در دستان خدا ببینند...

کار در اسلام برای امرار معاش است نه پول در آوردن!

میان این دو فرق بگذاریم...


امرار معاش یعنی روزی به دست بیاوریم

و پول یعنی قدرت!


امرار معاش بی‌توقع میکند انسان را

و پول ، حریص...


امرار معاش را به چشم اخروی میبینیم

پول را دنیوی!


این اصطلاحاتند که آرام آرام ما را دور زده اند و با اسم بازی با کلمات ما را خواب نگه داشته اند که بیدار نشویم...

نمونه دیگرش امام و رهبر...

جامعه و امت...

دموکراسی و جمهوری...

و...



بگذاریم امام بامامد!

۰ نظر
هدف... همانچیز که از آن میترساندنمان...

هدف... همانچیز که از آن میترساندنمان...

فکر میکنم...

بزرگترین مشکل مردم ایران

یا بهتر بگویم

جهان...

این است که هدف ندارند...

و همینطور انگیزه!


ببینید...

انسان بی هدف

بی تشابه به مرده نیست!

فقط مرده ، نمیخورد و همیشه خواب است!


هدف است که میگوید چه باید کرد!

اختیارِ انسان را اجبارا مختار میکند!


برای انقلاب

برای انتخابات

دیدیم که هدف چه میکند!؟


فیلم هایش را دیده‌ایم...

اول خودمان هدف داشته باشیم...


هدف... 

آرمان...

همان که یک عمر از آن میترسانندمان...

شعار!

البته با پشتوانه عقل...

از نوع معادش!

نه معاش...



عقل معاش میگوید

که شب موقع خفتن است و...

اما عقل معاد...!

بگذریم...

برویم بازی‌مان را کنیم!

لهوی...

لعبی...


یاهدف!



پ‌.ن: اربعین هم دوباره همین را نشان داد...

ع.ن: عکس از من نی!

۰ نظر

حلال کنید

درست است که همه رفتنی هستند!

اما در داستان اربعین...

ما هم رفتنی شدیم...


دعا کنید که کربلایی هم بشویم

و حلال بفرمایید این ماشی ناشی را...

۰ نظر

بوم!

بوم!

ماننده ترکیدن جایی ، چیزی...

بوم!

مانند نقاشْ پناهی...

بوم!

رنگی... مانند نقاشی...

رنگی... مانند بازگشت‌چیزی...


الحاصل اینکه...

بوم!

۰ نظر
مبل تو دلش برو! شب تو دلش رفت!

مبل تو دلش برو! شب تو دلش رفت!

و دوباره قلمرو من...

شروع میکند به طلوع!

من و او...

من او...

من ، او...

دو شروع

اما

یک پایان خوش...



-نه نه!

کلیشه ای شد...


کات میدهم و میروم روی همان مبل تو دلش برو ی کنج اتاقم

دست هایم را در مو های به هم ریخته ام میکنم و...

چشم هایم فشرده میشوند...

این باگ لعنتی ذهن من است!

این باگ کلیشه وار کلیشه ها...


از روی مبل بر میخیزم

لباس میپوشم

و غرق میشوم در انبوه باد های تاریک خوش خاطره!

آنجا که مه همه جا را وضوح بخشیده...

و پرتو های تاریکی روشنایی را سوراخ سوراخ کرده اند...


و این ماه است که میتابد..

مثل شب تاریک...

و مثل روز ترسو...


شب نمیرود!

دیفالتاً میماند...

و روز..

این گستاخ ماه نشناس...

چطور به خود جرئت میدهد؟

با یک جقله ستاره

بیاید و جلوی یکه تاز سینمای کیهان را بگیرد؟

صد تا گنده تر از این جقله ها را یکجا زمین‌گیر کرده‌ایم...

به طوری که التماس ماه را میکنند

برای اندکی بازی در کنارش...


ندیدی؟

اخبار گو میگفت فلان شب ، ونوس در کنار ماه رویت میشود؟


+و من غرق در تاریکی هراسناکِ...


-کات!

جمع کن آقا

کلیشه پشت کلیشه!

و دوباره آغوش گرم مبل تو دلش برو!



ع.ن: عکس از من نیست!

۰ نظر

پارلمان سایه ها

شده اند گاتهام...

و به دنبال خفاش‌مردی سایه‌خواب...


غافل از اینکه...

انجمن سایه ها...

سایه های خودشانند...

سایه های پارلمان‌نشینانشانند...


#پارلمان_سایه_ها



پ.ن: بتمن دیده هاش!

۰ نظر

دل نوشته یک منِ من!

چند خط درد و دل یک من!


از وقتی کچرپات را دیدم

خیال کردم خیلی شبیه هستیم...

کچرپات دنیایی متفاوت از دنیا داشت

من دنیایی متفاوت...

کچرپات دنیای مرا نمیشناخت

من دنیای او را..

کچرپات خیلی لطیف مینمود

من اما نه... (شباهتمان در این بود که هر دو متفاوت از دیگری بودیم!)


کچرپات از آنچه به او متعلق نبود دل‌کنده بود...

آنچه به من متعلق نبود من از آن!


کچرپات ، جگرتل بود

من هم جگرتل بودم!


شب ها برخی اوقات مینشستیم به شاپارتاژ گفتن...


روز ها هم...

او میدرازید...

یا من...


کچرپات ، پولورتیسِ خوبی بود!

من هم سعی داشتم پولورتیسِ خوبی شوم...


کچرپات را دوست دارم

حتی اگر دنیای جگرتلی‌اش ، سمکلن تر از دنیای من باشد!



پن-دار غار غار غار...

۱ نظر

شایط ربدی نداشده باشت...

بینیم گرفته...

شایط بی ربد

ولی دلم هم...

شایت طر بیربد

ولی هوا هم!

حالم هم!


برای همین

این بازی مزحک را ادامه نمیدهم!

شایت

همین ادامه ندادن هم بیربد باشط!

۰ نظر

جوانک زنده دار دار!

اینکه با کسی دردی ، دلی کنی و آن کس جواب بدهد... یا حتی ندهد که هنر نیست!

طرف بیدار ، حی و حاظر حدوث بنشستگی کند و حدیث پَرکندگی گویی؟

برو آقاجان!

این مصداق زرشک است!


طرف اندیشندگی میکند...

تو از دل میحرفی؟

ببند!


برو سفره را جایی باز کن که هم سفره ات سهم تو را هم دو‌لپی می‌بلعد...


آخر تو را با متعارف چه‌کار؟

طرف زل زده در چشمانت

زارت و زارت دروغ بلغور میکند

تو هم عینهو این برادران یک تخته کم دار

می‌زلی در چشمانش و می‌لبخندی؟

خدا عقلت را بستاند جوانک!


برو با آن دلت را بدرد که خور خوران خوابش طاق فلک را به ملک سپرده

نه آنکه حساب فلک و ملک و چرخ و بار و بندیلش را تا قران آخر کرده!



برو...

برو... اینجا جای پهناندن بسات نیست!

خدا روزیت را جای دیگر بحوالاناد!


یاعلی مددی!




و تتلق... تتلق... تتلقاهم الملائکة...؟

#لا_مخالطب_له

#پیک_مرا_دهید_که_کرواتم_شل_گشت!

#دست_بست_بست_دست

۱ نظر
قربان قربانی قربان!

قربان قربانی قربان!

تا چندی قبل

با خود میگفتم چقدر صاحب این عکس سنگدل میباشد!

دقیق تر بگویم تا امشب!


اما امشب 

یکی از زیباترین صحنه ها

برایم این صحنه بود...


شاید بگویید که سنگ دلم...

اما اگر مثل من بنگرید جالب می‌است!


قربانی کردن ، قتل نیست!

من گوسفند نیستم!(شاید...)


حسی جالب داشت برایم...

اما نه از اینکه چیزی جان میدهد(شاید...)


اما مطمئنم که

نه سادیست هستم نه سایر ایست ها

حتی حرکت کن هم نیستم!


من پن‌دار هستم(شاید...)



ع.ن : منبع عکس از دوست‌آن میباشند...

۱ نظر
ماهی کوچک جنگ،گنج،جو!

ماهی کوچک جنگ،گنج،جو!

میبینی!

دلم تنگ شده

و ماهی کوچکی در آن

خود را به شیشه میکوبد!

دریغ از اینکه بداند

بیرون از آنجا

به روی زمین میریزد!

ماهی کوچک قرمزم...


زمانی بالاخره

دلم میشکند...

و ماهی کوچولو

جاری میشود..

قرمز رنگ..

آن زمان دیر نیست!

دیر... آن زمان نیست!


دعا کنید...

جدال را گربه همسایه نبرد...

ماهی بپرد!


#ماهی_ها_پرواز_میکنند

#آنگاه_جاری_میگردند...

۰ نظر