پن'دار

روزْدرّه‌واره های کسی شب‌پر؛

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

علت نبودمان...

دوستان...

این چند روزی که نبودم...

جایی بودم!

طرحی گذراندیم

به قول روشننفکر نمایان خاموش ذهن آمدیم شستشوی ذهنی

و یه قول دوستانِ دوست...

آمدیم مبانی سازی

زیر سازی افکار...


پس لازم به ذکر نیست که دلیل کم کاری مجازیمان این بوده!

ان شالله فعالیت را بیش تر میکنیم...

یاعلی مددی!



صلوات




پ.ن: راستی! نظر بدید کفر نمیشه! (من تضمین میکنم!)

۱ نظر

پنج! آن هم از نوع فارسی!

کربلا ی پنجی نیستم!

حتی پنج بار هم کربلا نرفته ام

دهه ی پنجاهی ها را هم نمیشناسم!

منِ دهه هفتادی را چه به دهه پنجاهی ها...

من جنگ را با ای لشگر صاحب زمان میشناسم

من جنگ را توی گلستان شهدا دیدم...

شلمچه را آنچنان که دوست داشته اند دیدم...

شهدا را شنیده ام !

مصطفی را...

سهراب را...

همه سربازانی را به من نشانداده اند که روی اسبی نشسته اند که دو پای جلوشان در هواست...

من دنبال آنانی ام که بالشان را بسته اند...

شهدا را باید دید

شنیدنشان به چه دردم میخورد؟

وقتی سوالی در ذهنم زنگ میزند که "آیا راست است؟"

من آنان را میخواهم که جنگ دیده اند...

که بابایم اند!

که رفقا ی بابایم هستند! ولی هستند...

موتوری باشند یا خیبری مهم نیست!

مهم اینست که خاک جنوب را هنوز بتوان روی شانه هاشان دید!

گفتم

کربلای پنجی ٬ دهه ی پنجاهی و... نیستم

ولی پنج را دوست دارم

پنج فارسی را!

همانکه قلبیست وارونه...


پنج مرا یاد امامی که ندیدم می اندازد!

پنج مرا یاد قطره ی اشک می اندازد...

یاد کربلا می اندازد!

و امروز...

والسلام 

۹۵.۵.۵

۴ نظر

پستی که نوشته نشده است!

مینویسم به نام خدا

"به نام خدا"

مینویسم سلام

"سلام"

مینویسم…

چیزی به ذهنم نمی آید..

چه بنویسم؟

آهان چیزی به ذهنم رسید

ولی ولش کن نمی نویسم…


یه چیز دیگر

این را مینویسم…

ولی نه پاکش میکنم!



خلاصه گیر کرده ام بین یک سری از نوشته ها نا نوشته ها...

و در آخر دکمه ی بازگشت را میزنم

و شما قرار نیست اینها را بخوانید!


#نانوشته!


۱ نظر
کلمات! آماده! آتش!

کلمات! آماده! آتش!

مینویسم به نام خدا...

به نام خدا...

۲ نظر