پن'دار

روزْدرّه‌واره های کسی شب‌پر؛

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دنیا» ثبت شده است

طبیعتْ‌دوستیِ سانتی‌مانتال!

‏اگر طبیعت را میخواهی؛ نمیتوانی از دریده شدنِ به‌حقِ آهویی توسطِ شیر لذت نبری!

شاید بگویید خب دخالتِ ما بر اساس احساسات نیز جزئی از طبیعت‌ست

خوب نمیدانم!

اما سوال این‌جاست که به کدام‌‌یک باید کمک کرد؟

مگرنه‌این‌که با نجات آهو، شیر را به مرگ نزدیک کرده‌ایم؟ 
طبیعت غیر از آن‌ست که در نامستنداتِ سانتی‌مانتالِ تصویری به ما نشان میدهند...

۰ نظر
زمانی برای شروع دوباره!

زمانی برای شروع دوباره!

چشمانم از بی‌خوابی قرمز شده؛

فردا امتحان دارم

اما هنوز شروع نکرده ام به خواندن

امشب سه تا فیلم دیده ام تقریبا و الان شوروایی شده ام بورژوا

تقریبا در این چند مدت به این نتیجه رسیده ام که؛

زمان وبلاگ‌نویسی دوباره شروع شده!

۰ نظر

کبوتر نظر میکند به وجه الشمس! گندم...

پرنده...

خیز میگیرد..

میدود...

وقتی به سرعت مناسب رسید...

میپرد!


البته

سرعت را نمیفهمد...

یعنی بهتر بگویم!

هر وقت جنون پریدن تمام عقلش را گرفت

آن زمان میپرد

و بعد از پرش...


انسان!

باید خیز بگیرد...

بدود...

وقتی مجنون گشت...

چه فکه... چه مکه... چه دکه...

میپرد..

و زنگ معراجی شدنش را

چه کلون در

چه بلندگوی آهنگران...

چه صدای شلیک...


وناگهان کارگردان میگوید کات!

و بعد...


راستش پشت صحنه نبوده ام!

تا به حال حس لذیذ باد را

در پیچ و تاب بال هایم نچشیده ام!

فعلا جلوی دوربینم

بگویند کات...

بعدش...



کبوتر نظر میکند به وجه الشمس!

آنگاه...

کات!



پ.ن: زمین بماند برای گربه!

        (هرچند گندمش را هم نمی‌تواند بخورد!)


۰ نظر
یا حتی گذر کرد و نخواند!

یا حتی گذر کرد و نخواند!

میخواستم زیاد پر و بالش بدهم

لاکن نه وقت شد...

و نه میشود...

و نه انگیزه اش...


میتوان یک کتاب روضه ازش در آورد

میتوان یک کتاب جوک!

یا حتی گذر کرد و نخواند!

بسته به نگاهمان دارد...


علی ای حالٍ

میگویم!

ای که روی قبر زندگی میکنی!

گاهی به دنیای زیر قبر بیا...

و ما را کمی

فقط کمی...

در این قبرستانی که مردگانش در جهل مرکب زندمانی میکنند

یاد کن!

حمد شفایی برای جسم فانی ما بخوان...

سوره اش با من!

قسم به ش اول لقب اصلیت!

آیا تا به حال دیده ای ما را ، ”زنده فلانی“ صدا بزنند؟

نمیزنند...

چرا؟

چون تو را ”شهید...“ مینامند!

ای آیه ی اول سوره ی جنون!

ای رمزی که جز به خون نمیفهمیم...

ای ”شین هاء یاء دال“ !

ذِکْرُ رَحْمَتَ رَبُکَ عَبْدَه...


یا...

یا...

یا جنون!


ب.ن:http://www.afsaran.ir/link/1361041

۱ نظر

آزادی... هدف یا وسیله


با شعار آزادی...
خواسته های‌ خود از ما را
اهداف خود خواسته ی ما قرار میدهند!


به عنوان مثال
آزادی زن را ، برده ی اجتماع شدن تعریف میکنند!
و مرد را... بنده ی پول شدن...

نامش را تهاجم فرهنگی گذاشتیم...
میگویند توهم توطئه!
و کم کم به سمتی میبرندمان که... استعمار فرا‌نو...


و دنیا شده بازیچه ی دستشان!
درحالی که باید بازیچه ی ما باشد!!
از جنس ”لهوٌ و لعبٌ“ ها...
۰ نظر

دنیا!

میخواهم دنیا را بگیرم!

جهان را تصاحب کنم...

و پس از آن!


از خودم بپرسم بعدش چه؟

۳ نظر

جنگ زیبا... جنگ زشت!

زمانی با رفقا بر سر موضوع جنگ صحبت میکردیم…

اینکه آیا جنگ همیشه بد است یا نه؟


آیا همیشه جنگ بد است؟

یا خون!

خون همیشه چندش است؟


نظر من این بود که خیر!

جنگ یک وسیله است

و یک وسیله به خودی خود خوب یا بد…

دارد؟ ندارد؟

۰ نظر

ثروتمند یا لذتمند؟

برای لذت بردن...

نیاز به تحصیل است

و تحصیل حاصل محال…

دریغا که در دارایی دنبال لذتیم

و لذت را ندار ها میچشند

هرچه ندار تر ، لذتمند تر!



پ.ن: توی حیاط کت رپی دوشم بود و هوا سرد…

        به محض اینکه پوشیدمش یادم افتاد چقدر نیا لذت مند است!


پ.ن: بفهمیم لیلا نیاز داریم!


پ.ن: راستی! عیدتون مبارک!

        هرچند هر لحظه نو میشویم...

۰ نظر