چند سال پیش...

 در چنین روز هایی

#باران_بصیرت‌..

 هوای فتنه آلود دل ها را شست...


راستش نه میخواهم صرفا وصف کنم

و نه میتوانم...


فتنه...

چه بود؟

که از آیت الله عظمی و علامه بگیر تا رئیس پلیس فلان جا...

همه در این #حجمه_ی_گاز_اشکاور چشم هایشان سوخت و #دو_دو زد و دو دو باختند!؟

چه شد که برخی از جوانانی که تا دیروز خون میدادند...

خون گرفتند!؟


چه شد که #سبز_سیادت

رنگ #لجاجت گرفت و با #وقاحت تمام #دامن_های_سپید زیادی را

آلوده به #خون_دل برخی کرد...؟


چه شد که #سید عزیز ما

آبروی همه ی ما...

چشم و چراغ خانه هامان...

خود را اندک دید؟

اشک ریخت؟



چه شد که؟

#این_عمار‌...؟


کمی...

فقط کمی هشیار تر باشیم

تا دوباره سال نود و خورده ای زمینگیر #عقل_های_پای_چوبین و #دل_های_واماندیمان نشویم؟


سختی راه آنجایییست که...

#موج از راه برسد و...

قایقمان #سوراخ باشد...

#جهل_مرکب است که ما را از #پا در می آورد...






همه تا اینجا را بلدیم...

چون حرف است!

صوتی که از #دهان خارج میشود!

نه از اندیشه!


ولی بلدیم که اگر هوای دلمان #مه_آلود شد...

چه بکنیم؟

#مه_شکن داریم؟

دنیا محل فتنه است...

محل امتحان است...

اگر #مفتون شدیم که مشخص است که چه باید کرد¹

مراقب باشیم که مفتون نشویم!

که مفتون شدن یعنی #خسران


¹:حکمت شماره یک نهج البلاغه






پ.ن:برخیزیم!

پ.ن: امیدوارم که همانطور که به زبان میرانیم #فراموش_نمیکنیم‌...

پ.ن:پیش گیری بهتر از #در_مان است

پ.ن: در طوفان به دکل های #بصیرت_به_معنی_واقعی_کلمه چنگ بزنیم‌...

پ.ن:در تاریکی نور نیاز است... #مصباح‌...





#فتنه

#فراموش_نمیکنیم

#پن_دار

#بصیرت

#مصباح_باشیم...