پن'دار

روزْدرّه‌واره های کسی شب‌پر؛

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مصداق نفوذ» ثبت شده است

سیریدن یا سیرنمایی!

سیریدن یا سیرنمایی!

قدیم‌تر ها…

آن زمان که بچه‌تر بودیم

موقع غذاییدن!

به‌مان میگفتند که چشم که سیر شود…

معده هم سیر میگردد!

اگر بشقاب را تا خرخره میریختند

سریع تر سیر میشدیم تا آنکه چندمرتبه ته دلش را بگیرند!



زندگی الان هم همینگونست…

این فضا

همین که هست ولی نیست! (حال میگویم چرا نیست)

همین که مجازیست

مانند بشقابیست پر از جواب برای اندک گرسنگی ذهنی! (اغلب احساس گرسنگی)

و برای این است که این ها را که به خوردمان میدهند...

اغلب سیری کاذب و عدمیت در جذب! می آورد…


و به قول استاد حائری شیرازی

استعمار نو

یعنی استعمار رسیدن به جواب ، قبل از سوال!

و این یعنی اطلاعاتی که شما را سیر نمیکند…

چون گرسنه نشده اید!

پس جذبی رخ نمیدهد… 

پس دفع…

و اینگونه بود که تحت نام تحلیل ، قوه ی تحلیل ما را خشکاندند…

حل المسائل فرستادند…

نهال نوپای سوال را با کودی بسیار قوی ، خشکاندند!

آری…

دیگر گل ها از بی آبی نمی‌خشکند

بلکه با سیل ریشه‌کن میشوند!

و نیاز ما به درخت است تا ثمره بدهد!

درخت…

محکم…

تنومند…

راست قامت!




پ.ن: این فضا نیست! چون اغلب تاثیر موثری بر زندگی ما ندارد!

اما هست چون تاثیرات جو گونه و مشوشی دارد…

هست چون حس میشود…

نیست چون هر لحظه میتواند که هیچ‌گاه نبوده باشد!


پ.ن: بزرگی بشقاب باید آنقدر می‌بود که من فکر کنم زیاد است

    نه آنکه واقعا زیاد باشد!


۲ نظر

نفروشیم به زر... فروشنده...!

بالاخره

پس از چندی…

دیدمش!

امشب وقت گیر آوردم

و با خیال راهت نظارگرِ غوغایش بودم!


اغراق نمیکنم…

بیان اندیشه میکرد

اما از راه تذکر تاریخی…

زمان ها را به هم میچسباند

و عملکرد را استخراج میکرد


واقع بینانه ، آرمان ها را اثبات می نمود…


ساز و کارش بیشتر سلبی بود تا ایجابی…

اما برخی اوقات سلب باعث ایجاب میشود…

وقتی مانعة الجمع و الخلو…

بیخیال!


تفکری که انقلابی نباشد ، حتما غیر انقلابیست!

در عرف ما طلبه ها میگویند متواطی…




مثال جالبی میزد…

میگفت

بهتر شدن دنیا برای آن ‌دسته از مردمی که در پی آنند

در راه ما هست

اما هدف ما نیست!

مثل آنکه از اصفهان به قصد زیارت مشهد میرود…

و به هر حال از نیشابور میگذرد!




آمدیم که به هر قیمتی زندگی نکنیم!

زانو نزنیم!

زالو نشویم!

هالو هم…



انقلاب ما ، انقلاب آرمان هاست…

آمدیم که بسازیم…

شخص نداریم…

شخصیت داریم!

میتوان ساخت…

میتوانیم!

ترس سبب عدم تغییر است…

و ما از احدالناسی نمیترسیم!



یا حق!

یاعلی!








پ.ن: مستند فروسنده را میگویم

         می ارزد... ببینید!

۰ نظر
بیمه جون یا اسماعیل... قیدار، قیدار است!

بیمه جون یا اسماعیل... قیدار، قیدار است!

و خود مدارا کن با آنکه صفتش مدارا بود!

:

مهندس و کارگر آلمانی چه می‌داند هیات امام حسین و بیمه ی ابوالفضل و بیمه‌ی جون و دستِ باوضو یعنی چه.

ماشین‌هام را صفر میفرستم پیش درویش مکانیک، تا پیچشان را بازکند و دوباره باوضو ببندد، با نفس حق‌ش سفت کند پیچ‌ها را از سر… از کارخانه ی آلمانی‌ش بپرسی هیچ خاصیتی ندارد این کار اما وسط جاده و بیابان، بچه های گاراژ قیدار خاصیت‌ش را بخواهند یا نخواهند، می‌فهمند…اتول هم باید موتورش صدای ”هو یا علی مدد” بدهد و چرخش به عشق بچرخد… گرفتی؟

۰ نظر