پن'دار

روزْدرّه‌واره های کسی شب‌پر؛

۲۹ مطلب با موضوع «اگر بپذیریم مقابله‌ای هست» ثبت شده است

باید بس‌ست؟ جوشش برای شروع...

پن‌دار:
هرچه به ذهنم می‌آید با "باید" شروع می‌شود 
حال اما به ذهنم می‌رسد که شروع با جوشیدن آغاز می‌گردد نه با پمپ و مکش و...
در فکر میروم: چه می‌شود که شروع میگردد؟ 
که اگر انگیزه باید بجوشد؛ چگونه انباشته و سرریز میگردد...
که اگر لازمهٔ شوق مؤکد، تصدیق است؛ چطور تصدیق به جان‌مان مینشیند...
که اگر با تفکر و یادآوری به جان می‌نشیند؛ راه فرار از کلیشه‌گیِ حاصل از تکراری شدن چیست...
راه فرار از تبدیل تکرار به تکراری چیست...
و در اینجا می‌مانم...
و چیزی مبهم در سرم می‌چرخد که از دور به "حرکت" شبیه‌ست و از نزدیک ناشناس...

و در ذهنم "دور" تلنگر میزند که نمیشود که لازمهٔ حرکت، شروع باشد و لازمهٔ شروع، حرکت...
که به نظرم جوابِ "اجمال و تفصیل" ماله‌کشی‌ست و اینجا می‌مانم...

۰ نظر

عاشورا نویسی؛

عاشورا نویسی؛

شاید خیلی از ما حتی اگر به زبان هم بگوییم که در کربلا خدا کند که در سمتِ حق باشیم؛ اما در اعماق خاطر، خودمان را حامیِ امام بدانیم...

به نظرم فاصلهٔ شرایطِ فعلی تا شرایطِ واقع در آن‌روز حق‌طلبیِ ما را تحت‌الشعاع قرار میدهد.

شاید تطابق‌ندادنِ مفهومِ کلیِ حق‌گرایی با مصادیقِ جزئیِ روز‌مره‌وارمان دلیلِ این ناهماهنگیِ  دل و عقل‌مان باشد
مضاف بر اینکه ما اکثراً کم و سطحی فکر میکنیم...
حوصلهٔ‌مان نمی‌کشد که به خودمان گیر دهیم، بررسی کنیم و اشکالات را (حقیقتاً) متعلق به خودمان بدانیم...

۰ نظر

دو قطبی بودن یا نبودن

عالم، عالمی دوقطبی است
اگر نخواهم خوب باشم
لاجرم بدم!
میان حق و باطل 
راه سومی نیست!

۱ نظر
لاتَ؟! آری!...

لاتَ؟! آری!...

لاتَ؟! آری!...


ضربه داشت

دل خنک کن بود

اما بعضی جاها را کمی نرم رد نکرده بود

فلذا گلگیرش مالیده بود!

کاری به فقه هنر و رسانه اش ندارم چون بارم نیست!


قدیمی نشد؟!

برخورد دو رویکرد بسیجی صریحِ (به زعمی) انقلابیِ کنج پستو و بسیجی ماله کش وسط میدان چرتکه انداز؟!


چرا نمیخواهیم بفهمیم که شجاعت بدون مصلحت اندیشی حماقت است؟!

سیاست زدگی ندارد ها

اما علی علیه السلام هم مصلحت می‌اندیشید...

اصلا مگر سلیقه حاکم است؟! که مصلحت را درست و غلط میپنداریم؟!

حرف حرف الله تبارک و تعالی‌ست! فحش ندهید که فحش میدهند!

آقاجان به درک! بگذار فحش بدهند!


اصلا اگر به دنبال صراحتید! که بفرما قسمت دوم این فیلم یا آن آژانس شیشه ای را بسازید! ببینیم بعدش چه شد!


ماموریت به وظیفه در پرتو نگاه به نتیجه معنا میگیرد!

اصلا اگر ندانی نتیجه و راه رسیدن بدان چیست اصلا میفهمی وظیفه چیست؟!

باید دید هدفمان چیست؟!

یک فرع دینیست؟! آری! این هم هست!

اما هدف اصلی مهم تر است از حفظ جان امام معصوم!

حرف بسیار است...

لکن فیلم جالبی بود...

اما زمان نمیماند که یک آژانس شیشه ایِ برون مرزی بسازیم!


کمی عمق دهیم

مقتدا ۷۴ دستور داد...

ما هنوز روی غیرت میچرخیم!

غیرتیمان هم کشتن انسان است آن بدون محاکمه و...

من متساهل

اما ببینید خدا و پیغمبر چه میگویند...

یاحق



پ.ن: فیلم جالب و پر فراز و نشیبی بود

البته داستان تکراری بود

مانند فیلم های جدید بالیوود!

داستان قدیمی با روکش جدید!


پ.ن: مسائل فقهیش دست فقه هنر و رسانه را میبوسد 

آخوند هایمان نخسته باشند!


پ.ن: به شخصه آژانس شیشه ای را دوست دارم اما کامل نیست!


پ.ن: خو تازه دیدمش حرفام تلنبار شد!

۵ نظر

علقه ، وجود ، فلسفه بافی

درک معنای صحیح علاقه…


بدون درک معنای خدا

عملا امکان پذیر نیست…


زیرا علاقه به موجودات میچسبد

به صاحبان وجود!

به عدم علاقه‌مند نمیشویم…

و اگر به چیزی وابسته گردیم

در اصل به عدم غیرش وابسته شدیم

جهل مرکب…


آن زمان واقعا وابسته ایم که به چیزی علاقه پیداکنیم که غیرش عدم باشد نه عدمش غیر!

و آن چیست؟

کل وجود…

هو…



پ.ن: نمیتوان علاقه نداشت ولی میتوان به عدم علاقه نداشت! عدم هرچیز...

۰ نظر
وقتی... کوه گم شد!؟

وقتی... کوه گم شد!؟

کوه ها گاهی گم میشوند...

یا در خودشان

یا در دیگران...

یا...


اگر در خودشان

که متلاشی میشوند

و میشوند ریگ هایی که تحت تسلط هر کس و بیشتر ناکسی قرار میگیرند...


اگر در دیگران...

آن زمان است که شخصی...

که در قرن ، در سنه در عصر...

فرقی نمیکند

گاهی در شب...

شخصی به دنبالشان میگردد


کوه ها گاهی گم میشوند...

گم ، شدنیست

یعنی وظیفه ی کنونی اش تمام شده

و باید صبر کند...

تا به موقع

وظیفه ی بعدیش را که بهش حواله کردند انجام دهد...


کوه ها گاهی گم میشوند...

دماوند...

اورست...

دنا...

سبلان!

فرقی نمیکند...

گاهی هم متوسلیان...


بالاخره

گم ، شدنیست...

ون ده مونت واز لاست

وقتی کوه گم شد

عندما فقد الجل


به هر زبانی که بگوییم

کوهی بود

که هنوز هم هست

فقط نمیبینیمش!


که البته وقتی چیزی گم میشود

گم نمیشود!

بلکه ما گمش میکنیم...

شاید اگر کسی با دقت بگردد

اورا میابد!

چه در ۴۷۸ صفحه

چه در یک کلمه...


کوه پیدا کردنیست...


کوه های زیادی گم شدند!

یعنی گمشان کردیم!


بیابیمشان

تا پازل همان که میخواهیم...

شکل گیرد!


الهم العجل لالپازل فرج!



#وقتی_کوه_گم_شد

#بهزاد_بهزادپور



پ.ن: کتاب... بهترین راه پیدا کردن کوه ها!

۰ نظر
دیکتاتوری پول ، برنده ی انتخابات آزاد!

دیکتاتوری پول ، برنده ی انتخابات آزاد!

مستاجر پول میخواهد...

چرا؟ صاحب خانه خرید میکند

خب؟ فروشنده پول میخواهد!

چرا؟ بچه اش بیمار است

خب؟ دکتر پول میخواهد!

چرا؟ میخواهد خانه بخرد

خب؟ خرید خانه پول میخواهد!

چرا؟ ساخت خانه کار معمار است

خب؟ معمار پول میخواهد!

چرا؟ کارگر ، دستانِ معمار است

خب؟ کارگر پول میخواهد!

چرا؟ خانه اش اجاره ای است

خب؟ مستاجر پول میخواهد!

چرا؟ صاحب خانه…


جالب است!

هیچ کداممان این مکالمات را هیچ زمان ادامه نمیدهیم!

چند پله ای میگذرانیم و بعد جمله ای تکراری…

”فلان کار خرج دارد!”

و خوشنود از اینکه جواب را یافتیم…

بیخیال این دور بزرگی میشویم که تمام زندگی ما را دور زده!

دوری به بزرگی هفت میلیارد نفر زنده

و هفتاد تیریلیارد نفر مرده…


آن‌قدر محکم دور خورده ایم که حتی متوجه ”باگ” های این بازی نمیشویم!

آنجایی که در این دنیای منظم…

کسی از گرسنگی میمیرد!

اشکال از رایانه یا تبلت یا چه‌میدانم آیفون و اینها نیست!

مشکل از بازی است که خواستیم در آن ما را بازی بدهند!


دنیا منظم است

و این از نظم آن‌جایی مشخص‌ست که اگر جایی را اشتباه بپیچیم…

مردی را فلج میکنیم!

و آن مرد ، یک عمر فلج می‌ماند!


و مرد به راننده گفت:

+میدانی این بازی چطور تمام میشود؟

-مگر میتوان یک مهره ، بازی را تمام کند؟

مسافر به جای کرایه ی یک کورس ، یک تراول صد هزار تومانی به راننده داد و گفت:

+کیش و مات!



پ.ن: در مملکت آرمانی شیعه ، آنجا که امام می‌امامد!

     دوست ، دست در جیب دوست میکند… و هیچ کس نمی‌رنجد!

۰ نظر
آن بدها ، خوب میچینند!

آن بدها ، خوب میچینند!

تیغ لجاجت

رنگ خیانت میگیرد...


وقتی مجاهد

منافق میگردد!


تقصیر اوزان عربی نیست!

این ها به هم شبیه هستند...

هم‌رنگ‌اند

هم‌بویند...

هردو بوی خون میدهند

منتها یکی در پی ریختن است

یکی در پی نریختن



آن که نمیریخت اگر ریخت ، بد میریزد!

بدی به اندازه ی ۱۷۰۰۰ خوبی چیدن!

بهشتی...

باهنر...

پنج ساله...

پنجاه ساله...



آن بد ها ، خوب چیدند!


#no2mek

#iranHatesMek

۱ نظر
داد نامه!

داد نامه!

فکر میکنم که صراحت در بیان

ممیز منافق است از خودی

چنان که علی...

چنان که حسین...



و برخی مواقع نیاز!



آنها مخالف انتقادند...

چون روشنگریست...

چراغی در شب است

که میشناساند آنچه را که به خوردمان می‌دهند!

خرمای کرم خورده...

فرجام برجام...

بیست سی مار در آستین...

و...



میثم...

تمار گونه برملاشان کرد!

بر صورتش زدند و اگر میتوانستند بر صلیبش میکشاندند...

ابراهیم...

خلیل وار خردشان کرد!

بر آتش کینه انداختندش و اگر میتوانستند میسوزاندندش...


و اینچنین با عمار ها ، مقداد ها ، ابوذر ها ، سلمان ها...


فریاد میزنم...

و فریادم نسیمیست بر شعله ای اندک

که حسین(علیه السلام) در دلمان روشن کرد...

که کسی که از قیام درس قعود میگیرد

از نرمش درس سازش میگیرد...!


و داد را وارد و بی‌داد را صادر میکند!

مسلما از داد معنای عدل نمیگیرد! که فریاد میگیرد...



اگر با انقلاب باشد که پشتش هستیم

وگر با ضدش که ضدش میشویم...

و هرکه با حق در افتاد... "ور" افتاد!



والسلام...




عکس نوشت: سیاست ما عین دیانت ماست عین نماز ما... عین جمهوری اسلامی!

۲ نظر

فروختن!

-ولشون کن بابا نمیخواد بری روز قدس

+چرا؟

- چون اینا با ما خوب نیستن!

+کی گفته؟

-دشمنمون!





پ.ن: دوست را حرف دشمن نفروشیم!

۰ نظر
رابطه بین والیبال و ظهور!

رابطه بین والیبال و ظهور!

ذهنم بی‌مار گشته!

هر چیز را #جوری مینگرد!

نه آن جوری! که یک جوری!

مثلا وسط #والیبال در مورد #جامعه_شناسی_شرق!

یا وسط فوتبال درمورد #تکلیف و #نتیجه!

و از این قبیل #پرش ها…


دوست دارم بنویسمشان!

کمی شبیه به آدمیزاد شاید نباشد!

ولی هست دیگر…

بچه هایم هستند!


داشتم والیبال بازی میکردم

در تیممان یکی از رفقا بسیار #بازی_بلد تشریف داشتند…

۰ نظر
باید بدود... باید!

باید بدود... باید!

بله...

نامش را...؟ نمیدانم!

لقبش را چرا! میدانم

خیلی چیز ها به او میگویند

#ساندیس_خور #امنیتی #گونی #متحجر #امل #وغیره!


اما

امروز باید میدوید

تا آنان که به او ناسزا میگویند راحت بخوابند...


شغلش معلوم است

شغلش خوردن است...

فقط میخورد!

زمان جنگ #گلوله!

زمان فتنه #خون_دل!

و زمان امنیت #فحش و #ناسزا!



اما باید بدود..

بدو!



راستی!

چه خبر از مذاکره؟


کانال t.me/diialog را دنبال کنید! خوب است کمک میکند به فکر کردن

مال برادر خوبم http://appelzamini.blog.ir  است...


۶ نظر
هلمز نابغه! یا سرگرمی؟

هلمز نابغه! یا سرگرمی؟

دیدم!

شرلوک هلمز را میگویم…

با این چند قسمت ،

میشود ۱۳ قسمت…

خوب! شروعش را نمیدانم

یادم نیست!

منتها روالش برای بچه های چند ساله خوب بود…

حتی برای بزرگتر های چند ساله هم!


درست که یک آتئیست بود…

درست که نابهنجار بود…

یک روان پریش منزوی با قدرت تحلیل بالا

درست مثل یک اتاق فکر شلوغ ولی مرتب!

مطمئنا اگر این آقای شرلوک هلمز پا به عالم وجود (ارضی بالا تر از اراضی وجود ذهنی) میگذاشت 

واگر از دنیای پوچ و کوچک خود فراتر میرفت و از دریجه ای باز تر از دریچه ی تنگ و بسته ی عقل مادی ، با عقل و منطق به جهان هستی مینگریست

بی‌شک مسلمان میگشت…

و به جای کلاه گوزن کشی ، با تسبیح به خیابان می‌آمد!


البته بماند که سناریو ی فیلم جوری طراحی شده بود که مرگ به عنوان پایان و وجود خدا ناممکن و مرده ، برگشت ناپذیر تلقی گردد!

و بزرگترین بدی فیلم هم همینجا بود…

هلمز! انسانی بود که مادی مینگریست

مرگ برایش "ته" بود…

ته داشتن ترسناک است!

چون بعدش را نمیدانیم!

و این به دیگران اجازه ی بازی با او را میداد…

سخت بود ولی اگر میشکست…

میشکست!


متن به حاشیه رفت (متاسفانه یا خوشبختانه)


لیک حال میگویم دوباره

روالش برای آنهایی که ذکر کردم جالب و جذاب بود

لکن پایانش به طرز مضحکی خوب ، دلپذیر و لبخند به روی لب آورنده بود!

اشتباه نشود…

نقطه ی ضعف فیلم همینجاست

فیلمی که درمورد یک جامعه ستییز است را جامعه دوست میدارد…

نقض غرض میشود که!


بس است

زیاد حرف زدم..

دیگر نمیرسم که بگویم این قبیل فیلم های ماجراجویی با قهرمانی به نام شرلوک هلمز فرصتی بی‌نظیر را برای سازندگان پدید می‌آورد تا حرف خود را ، پشت چهار تا بازی هوشمندانه که طبعا مورد قبول مردم است* پنهان کرده و در فرصت مناسب به پشت گردنشان شلیک کنند…

و مردم بیهوش شوند!


و از این قبیل حرف ها…



فیلم دیدن خوب نیست!

چون قوه ی تخیل را بر قوه ی عاقله میشوراند…

منتها تفکر خوب است!

یاعلی


راستی * را هم معنی کنم

مردم دوست دارند که برایشان معمایی غیر قابل حل گفته شود...

و بعد حل شود!

۰ نظر