پن'دار

روزْدرّه‌واره های کسی شب‌پر؛

۴۵ مطلب با موضوع «آن که می آید...» ثبت شده است

آنتن را تنظیم باید کرد... موج دنیوی ، موضوع اخروی!

خوب...

کم کم میرویم به سمت آن‌که آنتن را بچرخانیم سمت دنیا

البت دنیایی که در سوی آخرت است...

دنیایی که مقدمه ی تمدن نوین اسلامی است...


آخر باید بدانید!

مقدمه ی تمدن اسلامی ، دولت اسلامی است!

و این دولت را رئیسی مقتدر میتواند بسازد...

پس برویم روی موج انتخابات!؟

یاعلی!



پ.ن: فکر میکنم در متن اشاره داشته ام به رئیس‌جمهور محبوبم!

پ.ن: لطفا توجه داشته باشید! دولت اسلامی میخواهیم... دولتی که در راستای امام زمان باشد نه هوای نفسانی ما!

۱ نظر

توالت و آمادگی برای ظهور!

چی؟

مگر توالت هم به ظهور ربط دارد؟!


معذرت میخواهم که با این لحن

اما باید گفت!


اگر در بین راه برای قضای‌حاجات به مفرقی رفتید...

اگر توالت کثیف بود و خارج نشدی...

بلکه ماندی و تمیزش کردی

آن موقع آماده ای برای ظهور!


باید از یک نقطه شروع کرد...

حتا اگر آن نقطه توالت باشد!

باشد!

۰ نظر

منتظر نمانیم! منتظر برویم!

 یعقوب نبی (علیه و علی نبینا آلاف تحیة و الثنا)

منتظر بود...


اما

زمانی به وصال رسید که رفت!

تا آن دم که در کلبه ی احزان نشست

یوسفش را ندید...


حرکت لازمه ی وصال است!

و سکون ، کفر می‌آورد...

۰ نظر

ثروتمند یا لذتمند؟

برای لذت بردن...

نیاز به تحصیل است

و تحصیل حاصل محال…

دریغا که در دارایی دنبال لذتیم

و لذت را ندار ها میچشند

هرچه ندار تر ، لذتمند تر!



پ.ن: توی حیاط کت رپی دوشم بود و هوا سرد…

        به محض اینکه پوشیدمش یادم افتاد چقدر نیا لذت مند است!


پ.ن: بفهمیم لیلا نیاز داریم!


پ.ن: راستی! عیدتون مبارک!

        هرچند هر لحظه نو میشویم...

۰ نظر

برویم که برویم!

بسم النور...



بالاخره هر آمدنی رفتنی را در پیش دارد...

و باید رفت!

حرکت لازمه ی بقاست...

و دنیا... ته دار...

پس باید حجاب این « ته دار ها» را درید!

پس روزی تمام میشود این «لَهوٌ وَ لَعِبٌ» ها...


حلال بفرمایید این نویسنده ی ناشی ماشی را...

راهی را در پیش داریم...

چند صباحی نیستیم...

یا ده روز دیگر بازمیگردیم...

یا این چند صباح کمی بیشتر طول میکشد...

مثلا تا «یوم الفصل»...

خدا میداند!


چند صباحی راهی اردویی هستیم...

اردویی جهادی...

تا کمی

فقط کمی طعم سختی را بچشانیم به این مرکب چموشمان!

باشد که رام نگردد مگر برای خدا!


و خدا(برخی اوقات هم با وند...)

همان ذات اقدس اله...

همان واجب الوجود بالذات

همان «الذی لیس کمثله شیء»

همان حی الذی لایموت...



منتظر این انسان

همان حیوان ناطق

همان حی متأله

همان بشر دو گوش

همان حی الذی لایموت...


می ماند...


تا برگردد...

تا توبه کند

یا از گناه

یا از زندگی!


و چه بهتر که قبل از اینکه میریم... میریم!

لیلی منتظر است ای مجانین!

مجنون نمانید!

مجنون بروید!



یالیلی…

یاعلی!





پ.ن: حلال بفرمایید این بنده ی خاطی را!

پ.ن: اردو جهادی خوبه! در راستای هدفه!

۰ نظر

اندک اندک...

اندک اندک جمع مستان میرسد...


پ.ن: الهم عجل لولیک الفرج...

۱ نظر

عروسک ها دلشان را خوش نکنند! مقصد آمریکاست!

ما فردا می آییم...

نه برای زدن در دهان آن مردِ مو زردِ تازه از راه رسیده...

که اگر برای این بیاییم او به هدفش میرسد!

او که عروسکی بیش نیست!

ما می آییم...

و می آییم

و می ایستیم...

نه در مقابل عروسک ها...

می ایستیم

در مقابل شیطان...

در مقابل مصداقش...

آمریکا...

صهیونیسم!

و هرچه که مانعی باشد برای ما در رسیدن به آرمانمان...

از عمامه دارهایشان بگیر تا کرواتی هایشان...


پ.ن: بگذار که این جاده خطر داشته باشد...

۱ نظر
قطره!

قطره!

و قطره‌ای چکید...

             و اندکی نزدیکتر شدیم...

به زمین...

             به آسمان!





پ.ن: تغییرنامه ی عکس!

۱ نظر

ترامپ هراسی در مقابل آمریکا هراسی...

چرا انقدر ساده ایم؟


چند روز پیش ترامپ گفت هیچ ایرانی حق ورود به آمریکا را ندارد..

و امروز دادگاه آمریکایی گفت ایرانی ها وارد شوند...



این یعنی چه؟

یعنی #آمریکا_بد_نیست

بلکه #ترامپ_بد_است...


یعنی:

مرگ بر ترامپ 

به جای

مرگ بر آمریکا...




همه ی این جنجال های اخیر هم کمک کننده ایشان بوده...

#بیدار_شویم


#مرگ_بر_آمریکا


۱ نظر

و اوست انتهای آرزوها...

گذشتن از #من و رسیدن به #تو

مقدمه ایست برای وصال #او!





و اوست انتهای آرزوها...

آرامش

در او 

خلاصه میگردد!

آرامشی توام با جنون...

مرحله ی آخر...


یالیلا!

۰ نظر

بجنبیم!!! که خدا منتظر ما نمی‌ماند...

یادم می آید چند وقت پیش ها مستندی را دیدم

اینکه درمورد چه بود و در کجا بود و چه شد را کاری ندارم...

کاری هم نداشته باشید!


مهم آن است که میخواهم بگویم!

جاده ای بود ، محل تردد ماشین های حمل ذغال سنگ

هر ماشین هم با حساب مقدار بار خود مزد میگرفت...

اطراف این جاده روستا هایی بود که خرج مردمش از راه دزدی ذغالسنگ مورد حمل این ماشین ها بود...

ماشین ها سه دسته میشدند...

۱.با سرعت میرفتند که مبادا مورد سرقت واقع شوند

      (که با این ها کاری ندارم ، دنیایی شده اند...)

۲.ماشین هایی که کاری نداشتند و یکنواخت میرفتند!)

      (با این ها هم کاری ندارم ، بیخیالند!)

۳.سومین دسته که محل بحث بنده هم هستند...

راننده ای بود که در مناطقی که متوجه کمین مردم میشد...

کمی سرعتش را کم میکرد!!!!

راوی از او پرسید که 

شما...   با علم به این که مورد سرقت قرار میگیرید

باز هم سرعتتان را کم میکنید!

آخر چرا؟

جوابی که راننده داد...


جوابی بود که...

نشان میداد که...

به بشریت هنوز امید است!

در صده ی بیست و یکم میلادی...

در ناف افریقای به قول غرب قحطی زده...

مردی..

نه تحصیلات آنچنانی از دانشگاهی جزء تاپ‌تن¹ دانشگاه های آمریکا دارد...

و نه پیش فلان فیلسوف مطرح ، فلسفه ی زندگی خوانده...

و نه مکاتب ایسمی² جهان را بلد است!

راننده ای بیش نیست

یک نفر سیاهچهره اما سپید دل!


او جواب داد: این مردم... روزی‌شان از این ذغالسنگ هاست...

                   کمی از این ها را به ایشان میدهم تا زنده بمانند!

                   بالاخره این ها هم نیاز به آب و غذا دارند..



کاری به فلسفه ی مستند سازی و اهداف پلیدی که پشتش خوابیده ندارم

کاری به هزارانانتقادی که به صدا و سیما میشود ندارم

نمیخواهم حرفی درمورد بهشتی یا جهنمی بودن اینان بزنم...


اما

فقط همین را بدانید!

اگر ما کار را زمین بگذاریم

خدا

از دل آفریقا ی به قول غرب وحشی

یا از میان آمازون بکر!

وسیله ای جور میکند!

منتها

دیگر 

آن وسیله ما نیستیم..

و بدا به حال ما که سراسر ادعاییم...




پ.ن: میخواهی ادعا را کنار بگذاری؟

        به مظلومین کمک کن!

        کجا؟

        راهش زیاد است...

        مثلا؟!

        اردوی جهادی!


پ.ن۲: او می آید...

          ولی آیا وسیله ی آمدنش ما میشویم؟


یالیلا



¹:top ten

²: مکاتبی که تهشان ism دارند نظیر امانیسم...



۰ نظر

استراتیژی تغییر سوال! (fair game)

در کانال شب نامه گشتی میزدم...

در یکی از موتونشان...

فیلمی را معرفی کرده بود با موضوع تغییر سوال!

به دلیلی که محل بحثمان نیست!

نام فیلم fair game بود...


فیلم چه بود؟

بیوگرافی اش هست!

خودش هم!


حتما این فیلم را ببینید...

تغییر سوال در اطرافمان خیلی رخ میدهد

نمونه اش؟

#اشتباه_کردم و #کریمی قدوسی

سوال اول این بود که چرا آقای ظریف گفت اشتباه کردم🤔

و سوال دوم این شد که : آقای کریم قدوسی کار غلطی کرده یا نه؟

                                   مجازاتش چیست؟

                                   و...


#دور نخوریم

#اشتباه_کردم

#قربانی!

۱ نظر

ستاره ای که درخشید...

بسم الله النور...


چندین سال بود که سکوت

بر زمین حاکم بود!

سکوتی که سردی‌اش پشت بشر را میلرزاند...

سکوتی از جنس تاریکی..

تاریکی‌ از جنس جهل

جهلی از جنس عدم...


زمانه سیاه بود!

همان طور که سواد ، بی‌علم!

همان گونه که آتش ، بدون شعله...


در این زمان...

ستاره ای درخشید...

و خورشیدی شد در آسمان بی ستاره ی حجاز

خورشیدی که از نور پرفروغش

آتش کده ای به قدمت فارس شرمگین شد!

و از سنگینی وجودش ، پشت طاق کسری خم!


مردی بود

از جنس درد

نه دردی که روح را میکشت!

بل دردی که روح را تعالی میبخشید...


۶۳ سال محسوس بود در تاریخ

و ۱۴۰۰ سال ملموس...


از شمار اندک مردمانی بود که زمان حذفش نکرد

و تاریخ توان هضمش را نداشت...


در زمان نمیگنجید...

در ذهن هم...

در بیداری هم هم...

مانند رویا آمد...

جنون را ساخت...

و پرید!


پیام آور لیلا بود و مجنونش...

سوختن را به پروانگان آموخت...

و سوختن را سوخت!

سوخت و جهان را افروخت!

کز آتش پرش 

پس از ۱۴۰۰ سال 

اینجا

ققنوس هایی بر میخیزند

که جهان طلسم شده را 

در هم می‌ریزند!


و دنیا ، تا دنیاست

عنصر حیاتش

گرمایِ بالِ تک ستاره ی آسمانِ هفتمِ تاریخ بود...

ستاره ای که نمیمیرد

بلکه هر سال زنده تر میگردد...

پر نور‌تر

گرم‌تر

مجنون‌تر

لیلایی تر...


یالیلا...




پ.ن: عید بر شما مبارک!

۰ نظر