آتش را #نشاندند
و خود #پریدند!
آتشنشینان!
تولدتان مبارک...
پ.ن: ققنوس ها در آتش نمیمیرند!
در آتش بزرگ میشوند!
آتش را #نشاندند
و خود #پریدند!
آتشنشینان!
تولدتان مبارک...
پ.ن: ققنوس ها در آتش نمیمیرند!
در آتش بزرگ میشوند!
پیمانه که لب پَُر شد
هر چه #سرریز شود
ناقابل فهم میشود....
و چه شیرین است این ناقابل فهم ها
یادم می آید چند وقت پیش ها مستندی را دیدم
اینکه درمورد چه بود و در کجا بود و چه شد را کاری ندارم...
کاری هم نداشته باشید!
مهم آن است که میخواهم بگویم!
جاده ای بود ، محل تردد ماشین های حمل ذغال سنگ
هر ماشین هم با حساب مقدار بار خود مزد میگرفت...
اطراف این جاده روستا هایی بود که خرج مردمش از راه دزدی ذغالسنگ مورد حمل این ماشین ها بود...
ماشین ها سه دسته میشدند...
۱.با سرعت میرفتند که مبادا مورد سرقت واقع شوند
(که با این ها کاری ندارم ، دنیایی شده اند...)
۲.ماشین هایی که کاری نداشتند و یکنواخت میرفتند!)
(با این ها هم کاری ندارم ، بیخیالند!)
۳.سومین دسته که محل بحث بنده هم هستند...
راننده ای بود که در مناطقی که متوجه کمین مردم میشد...
کمی سرعتش را کم میکرد!!!!
راوی از او پرسید که
شما... با علم به این که مورد سرقت قرار میگیرید
باز هم سرعتتان را کم میکنید!
آخر چرا؟
جوابی که راننده داد...
جوابی بود که...
نشان میداد که...
به بشریت هنوز امید است!
در صده ی بیست و یکم میلادی...
در ناف افریقای به قول غرب قحطی زده...
مردی..
نه تحصیلات آنچنانی از دانشگاهی جزء تاپتن¹ دانشگاه های آمریکا دارد...
و نه پیش فلان فیلسوف مطرح ، فلسفه ی زندگی خوانده...
و نه مکاتب ایسمی² جهان را بلد است!
راننده ای بیش نیست
یک نفر سیاهچهره اما سپید دل!
او جواب داد: این مردم... روزیشان از این ذغالسنگ هاست...
کمی از این ها را به ایشان میدهم تا زنده بمانند!
بالاخره این ها هم نیاز به آب و غذا دارند..
کاری به فلسفه ی مستند سازی و اهداف پلیدی که پشتش خوابیده ندارم
کاری به هزارانانتقادی که به صدا و سیما میشود ندارم
نمیخواهم حرفی درمورد بهشتی یا جهنمی بودن اینان بزنم...
اما
فقط همین را بدانید!
اگر ما کار را زمین بگذاریم
خدا
از دل آفریقا ی به قول غرب وحشی
یا از میان آمازون بکر!
وسیله ای جور میکند!
منتها
دیگر
آن وسیله ما نیستیم..
و بدا به حال ما که سراسر ادعاییم...
پ.ن: میخواهی ادعا را کنار بگذاری؟
به مظلومین کمک کن!
کجا؟
راهش زیاد است...
مثلا؟!
اردوی جهادی!
پ.ن۲: او می آید...
ولی آیا وسیله ی آمدنش ما میشویم؟
یالیلا
¹:top ten
²: مکاتبی که تهشان ism دارند نظیر امانیسم...
چند سال پیش...
در چنین روز هایی
#باران_بصیرت..
هوای فتنه آلود دل ها را شست...
راستش نه میخواهم صرفا وصف کنم
و نه میتوانم...
فتنه...
چه بود؟
که از آیت الله عظمی و علامه بگیر تا رئیس پلیس فلان جا...
همه در این #حجمه_ی_گاز_اشکاور چشم هایشان سوخت و #دو_دو زد و دو دو باختند!؟
چه شد که برخی از جوانانی که تا دیروز خون میدادند...
خون گرفتند!؟
چه شد که #سبز_سیادت
رنگ #لجاجت گرفت و با #وقاحت تمام #دامن_های_سپید زیادی را
آلوده به #خون_دل برخی کرد...؟
چه شد که #سید عزیز ما
آبروی همه ی ما...
چشم و چراغ خانه هامان...
خود را اندک دید؟
اشک ریخت؟
چه شد که؟
#این_عمار...؟
کمی...
فقط کمی هشیار تر باشیم
تا دوباره سال نود و خورده ای زمینگیر #عقل_های_پای_چوبین و #دل_های_واماندیمان نشویم؟
سختی راه آنجایییست که...
#موج از راه برسد و...
قایقمان #سوراخ باشد...
#جهل_مرکب است که ما را از #پا در می آورد...
همه تا اینجا را بلدیم...
چون حرف است!
صوتی که از #دهان خارج میشود!
نه از اندیشه!
ولی بلدیم که اگر هوای دلمان #مه_آلود شد...
چه بکنیم؟
#مه_شکن داریم؟
دنیا محل فتنه است...
محل امتحان است...
اگر #مفتون شدیم که مشخص است که چه باید کرد¹
مراقب باشیم که مفتون نشویم!
که مفتون شدن یعنی #خسران
¹:حکمت شماره یک نهج البلاغه
پ.ن:برخیزیم!
پ.ن: امیدوارم که همانطور که به زبان میرانیم #فراموش_نمیکنیم...
پ.ن:پیش گیری بهتر از #در_مان است
پ.ن: در طوفان به دکل های #بصیرت_به_معنی_واقعی_کلمه چنگ بزنیم...
پ.ن:در تاریکی نور نیاز است... #مصباح...
#فتنه
#فراموش_نمیکنیم
#پن_دار
#بصیرت
#مصباح_باشیم...
در کانال شب نامه گشتی میزدم...
در یکی از موتونشان...
فیلمی را معرفی کرده بود با موضوع تغییر سوال!
به دلیلی که محل بحثمان نیست!
نام فیلم fair game بود...
فیلم چه بود؟
بیوگرافی اش هست!
خودش هم!
حتما این فیلم را ببینید...
تغییر سوال در اطرافمان خیلی رخ میدهد
نمونه اش؟
#اشتباه_کردم و #کریمی قدوسی
سوال اول این بود که چرا آقای ظریف گفت اشتباه کردم🤔
و سوال دوم این شد که : آقای کریم قدوسی کار غلطی کرده یا نه؟
مجازاتش چیست؟
و...
#دور نخوریم
#اشتباه_کردم
#قربانی!