یادم می آید چند وقت پیش ها مستندی را دیدم

اینکه درمورد چه بود و در کجا بود و چه شد را کاری ندارم...

کاری هم نداشته باشید!


مهم آن است که میخواهم بگویم!

جاده ای بود ، محل تردد ماشین های حمل ذغال سنگ

هر ماشین هم با حساب مقدار بار خود مزد میگرفت...

اطراف این جاده روستا هایی بود که خرج مردمش از راه دزدی ذغالسنگ مورد حمل این ماشین ها بود...

ماشین ها سه دسته میشدند...

۱.با سرعت میرفتند که مبادا مورد سرقت واقع شوند

      (که با این ها کاری ندارم ، دنیایی شده اند...)

۲.ماشین هایی که کاری نداشتند و یکنواخت میرفتند!)

      (با این ها هم کاری ندارم ، بیخیالند!)

۳.سومین دسته که محل بحث بنده هم هستند...

راننده ای بود که در مناطقی که متوجه کمین مردم میشد...

کمی سرعتش را کم میکرد!!!!

راوی از او پرسید که 

شما...   با علم به این که مورد سرقت قرار میگیرید

باز هم سرعتتان را کم میکنید!

آخر چرا؟

جوابی که راننده داد...


جوابی بود که...

نشان میداد که...

به بشریت هنوز امید است!

در صده ی بیست و یکم میلادی...

در ناف افریقای به قول غرب قحطی زده...

مردی..

نه تحصیلات آنچنانی از دانشگاهی جزء تاپ‌تن¹ دانشگاه های آمریکا دارد...

و نه پیش فلان فیلسوف مطرح ، فلسفه ی زندگی خوانده...

و نه مکاتب ایسمی² جهان را بلد است!

راننده ای بیش نیست

یک نفر سیاهچهره اما سپید دل!


او جواب داد: این مردم... روزی‌شان از این ذغالسنگ هاست...

                   کمی از این ها را به ایشان میدهم تا زنده بمانند!

                   بالاخره این ها هم نیاز به آب و غذا دارند..



کاری به فلسفه ی مستند سازی و اهداف پلیدی که پشتش خوابیده ندارم

کاری به هزارانانتقادی که به صدا و سیما میشود ندارم

نمیخواهم حرفی درمورد بهشتی یا جهنمی بودن اینان بزنم...


اما

فقط همین را بدانید!

اگر ما کار را زمین بگذاریم

خدا

از دل آفریقا ی به قول غرب وحشی

یا از میان آمازون بکر!

وسیله ای جور میکند!

منتها

دیگر 

آن وسیله ما نیستیم..

و بدا به حال ما که سراسر ادعاییم...




پ.ن: میخواهی ادعا را کنار بگذاری؟

        به مظلومین کمک کن!

        کجا؟

        راهش زیاد است...

        مثلا؟!

        اردوی جهادی!


پ.ن۲: او می آید...

          ولی آیا وسیله ی آمدنش ما میشویم؟


یالیلا



¹:top ten

²: مکاتبی که تهشان ism دارند نظیر امانیسم...