قدیم‌تر ها…

آن زمان که بچه‌تر بودیم

موقع غذاییدن!

به‌مان میگفتند که چشم که سیر شود…

معده هم سیر میگردد!

اگر بشقاب را تا خرخره میریختند

سریع تر سیر میشدیم تا آنکه چندمرتبه ته دلش را بگیرند!



زندگی الان هم همینگونست…

این فضا

همین که هست ولی نیست! (حال میگویم چرا نیست)

همین که مجازیست

مانند بشقابیست پر از جواب برای اندک گرسنگی ذهنی! (اغلب احساس گرسنگی)

و برای این است که این ها را که به خوردمان میدهند...

اغلب سیری کاذب و عدمیت در جذب! می آورد…


و به قول استاد حائری شیرازی

استعمار نو

یعنی استعمار رسیدن به جواب ، قبل از سوال!

و این یعنی اطلاعاتی که شما را سیر نمیکند…

چون گرسنه نشده اید!

پس جذبی رخ نمیدهد… 

پس دفع…

و اینگونه بود که تحت نام تحلیل ، قوه ی تحلیل ما را خشکاندند…

حل المسائل فرستادند…

نهال نوپای سوال را با کودی بسیار قوی ، خشکاندند!

آری…

دیگر گل ها از بی آبی نمی‌خشکند

بلکه با سیل ریشه‌کن میشوند!

و نیاز ما به درخت است تا ثمره بدهد!

درخت…

محکم…

تنومند…

راست قامت!




پ.ن: این فضا نیست! چون اغلب تاثیر موثری بر زندگی ما ندارد!

اما هست چون تاثیرات جو گونه و مشوشی دارد…

هست چون حس میشود…

نیست چون هر لحظه میتواند که هیچ‌گاه نبوده باشد!


پ.ن: بزرگی بشقاب باید آنقدر می‌بود که من فکر کنم زیاد است

    نه آنکه واقعا زیاد باشد!