من
از تو فرار میکردم!
چون فهمیده بودم که...
تو به سمتم میدویدی
چون فهمیده بودی که...
من به سمتت بازگشتم
چون یادم رفت که...
تو به من رسیدی
چون خواستی بچشی که...
آمدن
همیشه از ماندن شیرین تر است...
چون آمدن ، بوی ماندن میدهد
و ماندن ، بوی رفتن!
همیشه برایمان
چهارشنبه صبح ها
از جمعه عصر ها
دلچسب تر بود!
آمدن ، ماندن ، رفتن...
ع.ن: می آید... آنقدر گردن نکشید!
پ.ن: ظهور که گشت... چه میخواهید بکنید؟
پ.ن: دست روی دست بگذارید؟
ب.ن: آخر به اول خواندنش هم عالمی دارد!