کات!
آقاجان نمیآید!
حرفم نمیآید...
جمعش کن برویم...
آبمان با این پن توی یک جوب نمیرود!
تا هر زمان که کاسه دل ترکی بردارد و چند قطره حرف بریزد...
یا لبریز شود و سر ریز کند اینجا...
یاعلی مددی!
کات!
آقاجان نمیآید!
حرفم نمیآید...
جمعش کن برویم...
آبمان با این پن توی یک جوب نمیرود!
تا هر زمان که کاسه دل ترکی بردارد و چند قطره حرف بریزد...
یا لبریز شود و سر ریز کند اینجا...
یاعلی مددی!
یا از اینطرف یا از آنطرف...
بالاخره یک نفر میان #طوفان
یک نفر در #خانه...
شاید عکسی نباشد که باید در اینجا قرار گیرد
ولی حالا که گرفته... طوفان
هر چه باشد
از در خانه نشستن بهتر است!
طوفان جنگیست
که شاید مردن داشته باشد
ولی #زندمانی ندارد!
و چیست زندمانی؟
نه زندهمانی...که زندمانی...
بر وزن زندگانی
و هم وزنش
در تیم مقابل!
زندمانی کردن
#مرگ را به چشم #عدم دیدن است!
اگر جایی کاری نداشتیم...
برویم جایی که کار داریم!
منتظر سرویس ننشینیم!
پ.ن: #موتوا_قبل_ان_تموتوا
پ.ن: میریم قبل از آنکه میریم!
طوفان مرگ ندارد! مرگ دارد!
#قطع_علقه
پیسسسس....
و باد خالی میشود!
ماشین راه نمیرود
و شناگر غرق!
پیسسسس...
تولد هم تمام میشود!
پیسسسس...
تیغ لجاجت
رنگ خیانت میگیرد...
وقتی مجاهد
منافق میگردد!
تقصیر اوزان عربی نیست!
این ها به هم شبیه هستند...
همرنگاند
همبویند...
هردو بوی خون میدهند
منتها یکی در پی ریختن است
یکی در پی نریختن
آن که نمیریخت اگر ریخت ، بد میریزد!
بدی به اندازه ی ۱۷۰۰۰ خوبی چیدن!
بهشتی...
باهنر...
پنج ساله...
پنجاه ساله...
آن بد ها ، خوب چیدند!
#no2mek
#iranHatesMek
کشتن…
چه فعل زیباییست!
حتی رها کردن…
گم کردن…
به آن زیبایی نیست!
چرا زیباست؟
چون در دید مادی هیچ زمان باز نمیگردد!
آه یادم رفت!
آری در دنیای مادی کشتن چه زیباست!
به نظر من
اگر از کسی ، چیزی بدمان بیاید…
کشتنش بهترین راه است!
فوقش بعدا گیر میافتیم!
ولی کشتنش لذتش بخش است!
مثلا حسی که در دل داریم!
یا نگاهی که به کسی دارسم!
یا…
چهمیدانم
ولی کشتن خیلی خیلی جالب است!
و من امشب میکشم!
آری!
او را…
امشب…
شب جمعه...
کشتن بسیار جالب است!
کشتن..
اعتراف قبل از جنایت!
نه!
جنایت نه!
"هنرنمایی" بهتر بیان میکند…
اعتراف هم نه!
اخبار…
اخبار قبل از هنرنمایی!
گفته بودم!
پریدن عقاب از لانه زیباست!
و گفته بود!
باید بپرد هر که در این پهنه "عقاب" است!
به تاریخ هفتم تیر ماه سنه یک هزار و اندی!
اصلا سنه و ماه و اینهاش مهم نیست!
حتی روزش هم…
شاید البته!
هفت…
هفتمین روز…
هفتاد و چند نفر…
کربلای هفت!
و دنیا پر نیست از عقاب پریدن ها!
عقاب زمانی که میپرد
اوج میگیرد
و مگر برای برداشتن کسی
برنمیگردد!
و او شاید…
امروز
فردا…
بازگردد!
بیاید سر سفرهتان
بیاید سر سفرهمان…
کنار نیمکتمان…
روی حصیرتان…
پای گعدهمان..
توی جمعتان…
بیاید دست بگذارد لب شانه ات
و بر گزیندت!
آخر او خوب میدانست که چهکسی به درد کجا میخورد!
و دنیا پر نیست از عقاب ها!
و دنیا…
محل امتحان عقاب است!
و محل زندمانی گنجشک!
و دنیا…
به هفت که میرسد "ته" میکشد!
مثل هفت مین آسمان
مثل هفت عالم…
مثل هفتم تیر ماه سنه یک هزار و اندی…
سالش مهم نبود راستی!
ماهش هم!
روزش هم حتی!
شاید!
و دنیا پر نیست از هشت ها!
و دنیا پر نیست از عقاب ها!
پ.ن: سنگین است امروز
آنقدر که سینه را فشار دهد
و کم کم صدای شکستن دنده هایت را بشنوی!
فکر میکنم که صراحت در بیان
ممیز منافق است از خودی
چنان که علی...
چنان که حسین...
و برخی مواقع نیاز!
آنها مخالف انتقادند...
چون روشنگریست...
چراغی در شب است
که میشناساند آنچه را که به خوردمان میدهند!
خرمای کرم خورده...
فرجام برجام...
بیست سی مار در آستین...
و...
میثم...
تمار گونه برملاشان کرد!
بر صورتش زدند و اگر میتوانستند بر صلیبش میکشاندند...
ابراهیم...
خلیل وار خردشان کرد!
بر آتش کینه انداختندش و اگر میتوانستند میسوزاندندش...
و اینچنین با عمار ها ، مقداد ها ، ابوذر ها ، سلمان ها...
فریاد میزنم...
و فریادم نسیمیست بر شعله ای اندک
که حسین(علیه السلام) در دلمان روشن کرد...
که کسی که از قیام درس قعود میگیرد
از نرمش درس سازش میگیرد...!
و داد را وارد و بیداد را صادر میکند!
مسلما از داد معنای عدل نمیگیرد! که فریاد میگیرد...
اگر با انقلاب باشد که پشتش هستیم
وگر با ضدش که ضدش میشویم...
و هرکه با حق در افتاد... "ور" افتاد!
والسلام...
عکس نوشت: سیاست ما عین دیانت ماست عین نماز ما... عین جمهوری اسلامی!
ظهور با دعا رخ نمیدهد!
هر زمان توانستیم به جای منفعت شخصی
منفعت عموم را ، پیگیر باشیم...
آن زمان اتفاقی میافتد...
الهم عجل لولیک...؟
پ.ن: دعا هم مفید است... اما جای عمل را نگیرد!
-ولشون کن بابا نمیخواد بری روز قدس
+چرا؟
- چون اینا با ما خوب نیستن!
+کی گفته؟
-دشمنمون!
پ.ن: دوست را حرف دشمن نفروشیم!
ذهنم بیمار گشته!
هر چیز را #جوری مینگرد!
نه آن جوری! که یک جوری!
مثلا وسط #والیبال در مورد #جامعه_شناسی_شرق!
یا وسط فوتبال درمورد #تکلیف و #نتیجه!
و از این قبیل #پرش ها…
دوست دارم بنویسمشان!
کمی شبیه به آدمیزاد شاید نباشد!
ولی هست دیگر…
بچه هایم هستند!
داشتم والیبال بازی میکردم
در تیممان یکی از رفقا بسیار #بازی_بلد تشریف داشتند…
بچه بودم…
به مادرم میگفتم که یک جوری ام!
مادرم خیال میکرد بهانه میآورم…
اما راستش را بخواهید…
نمیدانستم چه جوری..
اما یک جوری بودم…
حال هم انگار…
نه!
نه انگار!
چون بچگی هایم نیستم
ولی یک جوری ام…
آخر جورم با جور بچگی ها فرق میکند!
که اگر نمیکرد ، دیگر یک جوری نبودم!
فکرم مغشوش و منقوش و مشطط و اینهاست
کلا هرچه واژه ی سختی که هست…
از اضمحلال گرفته تا نمیدانم استیصالی ، بورژوازیی چیزی
حال خواه با غلط املایی
خواه بدونه
بدون توجه به معانیشان!
لفظ هاشان مشبّه بهِ ذهن من هستند!
معانیشان که همان زندمانی خودمان اند!
بگذریم
لفظ به حاشیه کشید!
یک جوری ام…
همانطور که…
راستی نه!
نه همانطور که کودکی…
میدانم
دمادم جوری هستیم
ولی گاهی یک جوری هستیم
که راستش را بخواهی...
بلبلی اکنون این اطراف میخواند!
انگار او هم یک جوری…
اشتباها نوشتم یک حوری!
نه
ای کیبرد!
ربطی به حوری ندارد!
یک جوری…
شاید به دور از تنهایی
شاید به دور از تنهایی…
ولی یک جور!
یاعلی
پ.ن: عکس از بیدیست که مجنون است واقعا!
چون پکر است! نمیداند که باید چه کند!
یک جوری است!
گربه+ک ←گربه کوچک
قهوک و سیاهک
اوج خلاقیت در نام گذاری توسط آباجی!
https://www.instagram.com/p/BVf2D3-DaVjYFAeg0ZJrlk5fWUqMDDB7MS5pF40/
دلم تنگ است...
تنگ که؟
تنگ چه؟
کجا؟
کی؟
نمیدانم
شاید!
ولی تنگ است..
اصولا میدانید و میدانم که مثل آدمیزاد نمیتوانم بنویسم!
تنگی دل را به سنگی سر...
یا سنگی سر را به تنگی دل...
پیشنهاد میکنم که از این متن بگذرید!