پن'دار

روزْدرّه‌واره های کسی شب‌پر؛

۷۷ مطلب با موضوع «شورمندانه باشعور» ثبت شده است

عیدی که عید...

تبریک!
که ماهی را
حتی غذا خوردنت هم هدف داشت...
که خوابت هم هدف داشت...

که ماهی را برای هدفی عمل کردی...

همین را که طی کنی...
حتی خوابت هم عبادت میشود...
عبادتی که...
۰ نظر
القدس لنا

القدس لنا

می آییم

چنان که پارسال

چنان که سال های قبل...

که یادشان بیندازیم!

این تو دهنی که خواهید خورد را...

ما

و نه من

با مشت هایی گره کرده

نمادین در دهانشان میزنیم

که بعدا نگویند که نگفتید...


که تاریخ ببیند اتمام حجتمان را...


مرگ بر اسرائیل(بخوانید رژیم منحوس)

الله اکبر...

۰ نظر

بورژوازی!

حالم حال بورژوازیست!

گفته بودم قبلا لکن دوباره میگویم

حتی حال سه نقطه و ویرگول و الخ را ندارم

همین فاصله را زورکی میزنم 

حال بورژوازی داشتن این‌گونه‌ست که نه‌تنها نمیفهمندت

بلکه آرزو داری نفهمندت

نه اینکه به تنهایی خو کرده باشی

که گر فهمندت باید خو کنی

دردی که نه خودت داری

که دارایانت دارند

و ندارایانت از تو بدشان می‌آید

و نه از آنان که چسبیده اند به تو

تو بدی! انگار که چیزی جدایی


حالم حال بورژوازیست

حتی خودت هم نمیدانی که چت است

ولی چت هست

چیزی‌ت هستی


حالم حال بورژوازیست...







پ.ن: ژورنالیستی

پ.ن: پوپولیستی

پ.ن: ماری‌که‌ماهی‌را‌از‌غرق‌شدن‌نجات‌دادطور!

۰ نظر

دولتی که ظهور...

‏‎#دولت_مهدوی دولتیست که

روح حاکم بر دولت ، دولت‌مردان را مهدوی کند

و دولت‌مردان ، روح اسلام را حاکم بر دولت و جامعه کنند...


باید ‎#تربیت کرد!

دولت مهدوی مقدمه ‎#تمدن_مهدوی ست...


‎#الهم_عجل_لولیک_الفرج

۰ نظر
شد نبود! بلکه شد!

شد نبود! بلکه شد!

دقت که میکنیم

فیلم های رده بزرگسال

فیلم هاییست در واقع

یا حتی در آینده

اما به شدت واقع بینانه...

فیلم هایی که هست ها را مینمایاند...

یا فوقش کمی قلقلکش میدهد

ولی برای تثبیتش میجنگد...


اما در رده نوجوان چیزی دیگر دیده میشود!

نور!

امید...

فیلم هایی آخر الزمانی

یعنی پایان دوره ای از زندگی اجتماعی بشر

یک نفر

و بعد... انفجار!

#تغییر...

فیلم هایی آرمانگرا...

واقع را زیر و آرمان را رو میکند...


حداقلش خودشان را تغییر میدهند...


هرچه بزرگسالش جهد بلیغ در ثبوت خود دارد

نوجوانش تغییر میکند...

از دست میدهد...

اما به هدف میرسد!


نوجوان نور میخواهد...

میجنگد

نه برای حال بودن آینده

بلکه برای آینده شدن حال!

#شدن...


بشویم!

یا علی مددی!

۰ نظر

علقه ، وجود ، فلسفه بافی

درک معنای صحیح علاقه…


بدون درک معنای خدا

عملا امکان پذیر نیست…


زیرا علاقه به موجودات میچسبد

به صاحبان وجود!

به عدم علاقه‌مند نمیشویم…

و اگر به چیزی وابسته گردیم

در اصل به عدم غیرش وابسته شدیم

جهل مرکب…


آن زمان واقعا وابسته ایم که به چیزی علاقه پیداکنیم که غیرش عدم باشد نه عدمش غیر!

و آن چیست؟

کل وجود…

هو…



پ.ن: نمیتوان علاقه نداشت ولی میتوان به عدم علاقه نداشت! عدم هرچیز...

۰ نظر

دنیایی که امام در آن بإمامد!

و دنیایی که در آن امام بإمامد آنجاییست

که در آن انسان ها دنبال کار بگردند

که وظیفه خود را انجام داده باشند...

رزق را در دستان خدا ببینند...

کار در اسلام برای امرار معاش است نه پول در آوردن!

میان این دو فرق بگذاریم...


امرار معاش یعنی روزی به دست بیاوریم

و پول یعنی قدرت!


امرار معاش بی‌توقع میکند انسان را

و پول ، حریص...


امرار معاش را به چشم اخروی میبینیم

پول را دنیوی!


این اصطلاحاتند که آرام آرام ما را دور زده اند و با اسم بازی با کلمات ما را خواب نگه داشته اند که بیدار نشویم...

نمونه دیگرش امام و رهبر...

جامعه و امت...

دموکراسی و جمهوری...

و...



بگذاریم امام بامامد!

۰ نظر
هدف... همانچیز که از آن میترساندنمان...

هدف... همانچیز که از آن میترساندنمان...

فکر میکنم...

بزرگترین مشکل مردم ایران

یا بهتر بگویم

جهان...

این است که هدف ندارند...

و همینطور انگیزه!


ببینید...

انسان بی هدف

بی تشابه به مرده نیست!

فقط مرده ، نمیخورد و همیشه خواب است!


هدف است که میگوید چه باید کرد!

اختیارِ انسان را اجبارا مختار میکند!


برای انقلاب

برای انتخابات

دیدیم که هدف چه میکند!؟


فیلم هایش را دیده‌ایم...

اول خودمان هدف داشته باشیم...


هدف... 

آرمان...

همان که یک عمر از آن میترسانندمان...

شعار!

البته با پشتوانه عقل...

از نوع معادش!

نه معاش...



عقل معاش میگوید

که شب موقع خفتن است و...

اما عقل معاد...!

بگذریم...

برویم بازی‌مان را کنیم!

لهوی...

لعبی...


یاهدف!



پ‌.ن: اربعین هم دوباره همین را نشان داد...

ع.ن: عکس از من نی!

۰ نظر

پارلمان سایه ها

شده اند گاتهام...

و به دنبال خفاش‌مردی سایه‌خواب...


غافل از اینکه...

انجمن سایه ها...

سایه های خودشانند...

سایه های پارلمان‌نشینانشانند...


#پارلمان_سایه_ها



پ.ن: بتمن دیده هاش!

۰ نظر
ماهی کوچک جنگ،گنج،جو!

ماهی کوچک جنگ،گنج،جو!

میبینی!

دلم تنگ شده

و ماهی کوچکی در آن

خود را به شیشه میکوبد!

دریغ از اینکه بداند

بیرون از آنجا

به روی زمین میریزد!

ماهی کوچک قرمزم...


زمانی بالاخره

دلم میشکند...

و ماهی کوچولو

جاری میشود..

قرمز رنگ..

آن زمان دیر نیست!

دیر... آن زمان نیست!


دعا کنید...

جدال را گربه همسایه نبرد...

ماهی بپرد!


#ماهی_ها_پرواز_میکنند

#آنگاه_جاری_میگردند...

۰ نظر
میان‌ِمار ها مولک شدند!

میان‌ِمار ها مولک شدند!

میمیرند!

همانگونه که دلشان...

میسوزند!

همانگونه که درشان...

همانگونه که جگرشان...


اینجا

در غرب وحشی...

که از قضا ، شرق دور شناخته میشود...


هزار و چهارصد سال پیش را

دوره میکنند...

آنانی که

از پسرکی نشسته در حال فکر

مرام ایستادگی آموختند!


و آن‌طرف تر...

در شرق دور

که از قدر ، غرب متمدن نامیده شده است...

هروله میکنند

با مایو

برای خودکشی حوت هایی که

جانشینان سلیمان بر زمین را

با مُعِد های جنیان

اشتباه گرفتند!



اینجا

جنگل های آفریقا

۲۰۱۷

که از قضا و قدر

برعکس میچرخد!

۰ نظر

آمدند ، نبود ، ماندند!

یکی از آن کسانی که اصلا دوست ندارم جایش باشم...

آزادگان عزیز میهنند...

نه به خاطر شکنجه ها که شدند...

به خاطر آن حس سنگین بی پدری...

که وقتی بار جنگ از دوششان برداشته شد

 به قلبشان تحمیل شد!


وقتی آمدند... امام نبود... ولی رفتنی هم در کار نبود!




فرض کن پدرت برود

بچه محل هایتان هم بروند...

همه چیز برود

ولی تو بمانی!



نمیدانم سالروز ورودتان را با خودخواهی مبارک بدانم 

یا با دلسوزی ، تسلیت!

سالروز بسته شدن در های رحمت واسعه...تبریک؟ تسلیت؟



پ.ن: با عرض معذرت به خاطر تاخیر چند روزه!

۱ نظر
دیکتاتوری پول ، برنده ی انتخابات آزاد!

دیکتاتوری پول ، برنده ی انتخابات آزاد!

مستاجر پول میخواهد...

چرا؟ صاحب خانه خرید میکند

خب؟ فروشنده پول میخواهد!

چرا؟ بچه اش بیمار است

خب؟ دکتر پول میخواهد!

چرا؟ میخواهد خانه بخرد

خب؟ خرید خانه پول میخواهد!

چرا؟ ساخت خانه کار معمار است

خب؟ معمار پول میخواهد!

چرا؟ کارگر ، دستانِ معمار است

خب؟ کارگر پول میخواهد!

چرا؟ خانه اش اجاره ای است

خب؟ مستاجر پول میخواهد!

چرا؟ صاحب خانه…


جالب است!

هیچ کداممان این مکالمات را هیچ زمان ادامه نمیدهیم!

چند پله ای میگذرانیم و بعد جمله ای تکراری…

”فلان کار خرج دارد!”

و خوشنود از اینکه جواب را یافتیم…

بیخیال این دور بزرگی میشویم که تمام زندگی ما را دور زده!

دوری به بزرگی هفت میلیارد نفر زنده

و هفتاد تیریلیارد نفر مرده…


آن‌قدر محکم دور خورده ایم که حتی متوجه ”باگ” های این بازی نمیشویم!

آنجایی که در این دنیای منظم…

کسی از گرسنگی میمیرد!

اشکال از رایانه یا تبلت یا چه‌میدانم آیفون و اینها نیست!

مشکل از بازی است که خواستیم در آن ما را بازی بدهند!


دنیا منظم است

و این از نظم آن‌جایی مشخص‌ست که اگر جایی را اشتباه بپیچیم…

مردی را فلج میکنیم!

و آن مرد ، یک عمر فلج می‌ماند!


و مرد به راننده گفت:

+میدانی این بازی چطور تمام میشود؟

-مگر میتوان یک مهره ، بازی را تمام کند؟

مسافر به جای کرایه ی یک کورس ، یک تراول صد هزار تومانی به راننده داد و گفت:

+کیش و مات!



پ.ن: در مملکت آرمانی شیعه ، آنجا که امام می‌امامد!

     دوست ، دست در جیب دوست میکند… و هیچ کس نمی‌رنجد!

۰ نظر