داشتم اتاقم را تمیز میکردم
خواهرم عروسکی را برایم آورد
عروسک بچگی هایم بود
همان که خیلی دوستش داشتم
یک گاو خوشگل بامزه
پیشتر ها گاو را خیلی دوست داشتم
یک گاو دیگر داشتم که اسمش کمبوزه بود
نمیدانم ادبیش میشودکمبوزه یا کمبازه!!!
خیلی وقت ها هم گاف میدادم!
نمیدانم چرا خط قبلی را نوشتم
شاید چون شبیه گاو بوده...البته بعید است...
او فکر میکند که من عروسک های بچگی هایم را دوست ندارم
خواهرم را میگویم
برای همین خواستم در ملا عام اعلام کنم (احتملا تنها کسی که این متن را نمیخواند خودش باشد)
من آن ها را دوست...
گاو ها را میگفتم!
دیگر
بغلشان نمیکنم
باهاشان حرف نمیزنم
چون متعلق به گذشته اند
هیچ بچه ای را ندیده ام که عروسک متعلق به دو سال بعد یا قبل خود را دوست داشته باشد
و در جواب "تو دیگر بچه نیستی" ــِشما بگویم پس چرا باید عروسکی با میم مالکیت داشته باشم؟
اصلا چه میگویم؟
ولش کن
گاو جالب تر است
امیدوارم در چند سال بعد از چند سال قبلم که به گاو ها علاقهمند بودم
گاو ها را زیاد دوستشان نداشته باشم!
گاو ها بامزه اند خوبند بامرامند
اما تنها مشکلشان اینست که دور از جانشان
مثل گاو همه چیز را میشود به خوردشان داد...
یاعلی مددی!