پن'دار

روزْدرّه‌واره های کسی شب‌پر؛

۴ مطلب با موضوع «روزدره نویسی...» ثبت شده است

قبرستانِ زندگان...

قبرستانِ زندگان...

چندی پیش کتاب‌خانه‌ام فرو ریخت؛

در نگاه اول ویرانه بود و سختی

اما آن‌دم که در حال جمع‌آوری‌شان بودم؛

کتاب هایی را یافتم که دوستشان داشتم اما از خاطرم رخت بر بسته بودند...

دلم نیامد سریع جمع و جورشان کنم

نشستم و کمی دل‌به‌دل‌شان دادم...

به نظرم ویرانهٔ کتاب مفیدتر از کتاب‌خانهٔ شیک و مرتبی‌ست که باعث فراموشی شده باشند!

به نظرم هرچیز که بساطش از زندگیِ روزمره‌مان جمع شود از خاطرمان میرود...

چه بسیار تعلقات خاطری که رهایشان نکردیم بلکه فقط فراموششان کردیم...

و دمِ مرگ به یادمان می‌آید و کندنشان هزار جان‌کندن‌ست...

 

پ.ن: قرار نبود تهش به مرگ برسد! ببخشید اما فعلا ذهنم راه دیگری نمی‌شناسد...

۰ نظر

ترس‌های ما؟!

 

ما می‌ترسیم
از آنچه که خودمان ترسی از آن‌ نداریم...
ما می‌ترسیم از آنچه که خودمان حتا نمی‌شناسیم
ما می‌ترسیم...
ترس‌های‌مان را دیگران برای‌مان تعریف کرده‌اند؛
فلذا نمیتوانیم تغییرشان دهیم.
ترس‌های‌مان را دیگران برای‌مان ترسیم کرده‌اند؛
فلذا نمیتوانیم محدودشان کنیم.
ترس‌های‌مان را دیگران برای‌مان تعمیق بخشیده‌اند؛
فلذا نمیتوانیم بررسی‌شان کنیم

ترس‌های ما، مالِ ما نیستند؛
پس دست‌رسی به‌شان نداریم! فقط اسیرشان شدیم.

زمانی می‌توانیم بِرَهیم که ترس‌های‌مان، ترس‌های‌ ما باشند
ما اسیرشان کنیم...

پس اول باید تعریف‌شان کنیم... ترسیم‌شان کنیم...
دیگر ترس‌های‌مان نه!
ترسِ من؛ ترسِ تو...
ترس‌های من برای تو نیست!
ترسِ من چیست؟

۰ نظر

خط مشیِ فجازی‌ام

به نظرم توییتر خلاصه و روزمره باشه

وبلاگ برای مطالب بلند و مفصل

کانال هم انعکاس یا خلاصهٔ وبلاگ باشه!

وبلاگ مجبورم میکنه رو بیارم به مقاله نویسی و مقاله‌نویسی مجبورم میکنه دوباره مطالعاتم رو از سر بگیرم!

شایدم هیچ وقت محقق نشه! اما خوبه که حداقل مطرحش کنم...

۱ نظر

تباهی

چه باید کرد؟

وقتی می‌نگری میبینی هیچ انجام نداده ای؟!

وقتی میبینی کلی کار باید بکنی

وقتی مینگری یللی تللی هایت را

حتی شادت نکرده است!

زحمت کشیده باشد لبخندی به روی لبت...

آن هم تصنعی... آن هم تغافلی...

چه باید کرد؟

۰ نظر