پن'دار

روزْدرّه‌واره های کسی شب‌پر؛

۷۰ مطلب با موضوع «راهی که میرویم» ثبت شده است

باید بس‌ست؟ جوشش برای شروع...

پن‌دار:
هرچه به ذهنم می‌آید با "باید" شروع می‌شود 
حال اما به ذهنم می‌رسد که شروع با جوشیدن آغاز می‌گردد نه با پمپ و مکش و...
در فکر میروم: چه می‌شود که شروع میگردد؟ 
که اگر انگیزه باید بجوشد؛ چگونه انباشته و سرریز میگردد...
که اگر لازمهٔ شوق مؤکد، تصدیق است؛ چطور تصدیق به جان‌مان مینشیند...
که اگر با تفکر و یادآوری به جان می‌نشیند؛ راه فرار از کلیشه‌گیِ حاصل از تکراری شدن چیست...
راه فرار از تبدیل تکرار به تکراری چیست...
و در اینجا می‌مانم...
و چیزی مبهم در سرم می‌چرخد که از دور به "حرکت" شبیه‌ست و از نزدیک ناشناس...

و در ذهنم "دور" تلنگر میزند که نمیشود که لازمهٔ حرکت، شروع باشد و لازمهٔ شروع، حرکت...
که به نظرم جوابِ "اجمال و تفصیل" ماله‌کشی‌ست و اینجا می‌مانم...

۰ نظر
قبرستانِ زندگان...

قبرستانِ زندگان...

چندی پیش کتاب‌خانه‌ام فرو ریخت؛

در نگاه اول ویرانه بود و سختی

اما آن‌دم که در حال جمع‌آوری‌شان بودم؛

کتاب هایی را یافتم که دوستشان داشتم اما از خاطرم رخت بر بسته بودند...

دلم نیامد سریع جمع و جورشان کنم

نشستم و کمی دل‌به‌دل‌شان دادم...

به نظرم ویرانهٔ کتاب مفیدتر از کتاب‌خانهٔ شیک و مرتبی‌ست که باعث فراموشی شده باشند!

به نظرم هرچیز که بساطش از زندگیِ روزمره‌مان جمع شود از خاطرمان میرود...

چه بسیار تعلقات خاطری که رهایشان نکردیم بلکه فقط فراموششان کردیم...

و دمِ مرگ به یادمان می‌آید و کندنشان هزار جان‌کندن‌ست...

 

پ.ن: قرار نبود تهش به مرگ برسد! ببخشید اما فعلا ذهنم راه دیگری نمی‌شناسد...

۰ نظر

عاشورا نویسی؛

عاشورا نویسی؛

شاید خیلی از ما حتی اگر به زبان هم بگوییم که در کربلا خدا کند که در سمتِ حق باشیم؛ اما در اعماق خاطر، خودمان را حامیِ امام بدانیم...

به نظرم فاصلهٔ شرایطِ فعلی تا شرایطِ واقع در آن‌روز حق‌طلبیِ ما را تحت‌الشعاع قرار میدهد.

شاید تطابق‌ندادنِ مفهومِ کلیِ حق‌گرایی با مصادیقِ جزئیِ روز‌مره‌وارمان دلیلِ این ناهماهنگیِ  دل و عقل‌مان باشد
مضاف بر اینکه ما اکثراً کم و سطحی فکر میکنیم...
حوصلهٔ‌مان نمی‌کشد که به خودمان گیر دهیم، بررسی کنیم و اشکالات را (حقیقتاً) متعلق به خودمان بدانیم...

۰ نظر

باید حرف میزدم...

باید می‌نوشتم؛
باید کمی شرح میدادم
باید کمی از خودم می‌گفتم...
حال امشب می‌گویم
شبی که در هر سال میتواند نقطهٔ عطف زندگی من باشد...

۱ نظر

طبیعتْ‌دوستیِ سانتی‌مانتال!

‏اگر طبیعت را میخواهی؛ نمیتوانی از دریده شدنِ به‌حقِ آهویی توسطِ شیر لذت نبری!

شاید بگویید خب دخالتِ ما بر اساس احساسات نیز جزئی از طبیعت‌ست

خوب نمیدانم!

اما سوال این‌جاست که به کدام‌‌یک باید کمک کرد؟

مگرنه‌این‌که با نجات آهو، شیر را به مرگ نزدیک کرده‌ایم؟ 
طبیعت غیر از آن‌ست که در نامستنداتِ سانتی‌مانتالِ تصویری به ما نشان میدهند...

۰ نظر

حرکat

دور و برم انبوه کتاب هاییست روی هم!

کتاب هایی که باید یا دارم میخوانم...

سرم پر است از نداستن ها

و دنیام پر است از دانستنی ها

وقتش رسیده که بالی به هم بزنم

اگر این بند و بیل لعنتی بگذارند...

اگر بگذارند...

 

۰ نظر

دو قطبی بودن یا نبودن

عالم، عالمی دوقطبی است
اگر نخواهم خوب باشم
لاجرم بدم!
میان حق و باطل 
راه سومی نیست!

۱ نظر

تباهی

چه باید کرد؟

وقتی می‌نگری میبینی هیچ انجام نداده ای؟!

وقتی میبینی کلی کار باید بکنی

وقتی مینگری یللی تللی هایت را

حتی شادت نکرده است!

زحمت کشیده باشد لبخندی به روی لبت...

آن هم تصنعی... آن هم تغافلی...

چه باید کرد؟

۰ نظر
پرنده جدید مقاومت!

پرنده جدید مقاومت!


او سرباز خدا بود...
رفتنش که ما هم میرویم...
سلیمانی ها می‌رویند...
هر جا خون شیعه ای به ناحق بریزد...

 

 

 

۰ نظر
طوفان؛ پرید...

طوفان؛ پرید...

بلندبالا ترین متن‌ها را باید نوشت برایش...

و صد حیف که قلمم قاصر‌ست...

برای او که از هر نظر در قله بود...

برای او که از هر نظر قله بود!

۰ نظر
فردا...

فردا...

این را میبینی؟!

.

فردا...

فردا ها...

چند سال دیگر... همین ۲۰ سال دیگر

ببین کجایی!

#برنامه‌ای داری؟!

یا..

.

.

#فردا ها می‌آیند و میروند...

اما تو آیا همانی؟!

که اگر همانی...

که اگر بمانی...

می‌گندی!

#حرکت اگر نکنی...

#راکد که بمانی

فرو میروی!

...

۱ نظر

دنیایی که امام در آن بإمامد!

و دنیایی که در آن امام بإمامد آنجاییست

که در آن انسان ها دنبال کار بگردند

که وظیفه خود را انجام داده باشند...

رزق را در دستان خدا ببینند...

کار در اسلام برای امرار معاش است نه پول در آوردن!

میان این دو فرق بگذاریم...


امرار معاش یعنی روزی به دست بیاوریم

و پول یعنی قدرت!


امرار معاش بی‌توقع میکند انسان را

و پول ، حریص...


امرار معاش را به چشم اخروی میبینیم

پول را دنیوی!


این اصطلاحاتند که آرام آرام ما را دور زده اند و با اسم بازی با کلمات ما را خواب نگه داشته اند که بیدار نشویم...

نمونه دیگرش امام و رهبر...

جامعه و امت...

دموکراسی و جمهوری...

و...



بگذاریم امام بامامد!

۰ نظر
هدف... همانچیز که از آن میترساندنمان...

هدف... همانچیز که از آن میترساندنمان...

فکر میکنم...

بزرگترین مشکل مردم ایران

یا بهتر بگویم

جهان...

این است که هدف ندارند...

و همینطور انگیزه!


ببینید...

انسان بی هدف

بی تشابه به مرده نیست!

فقط مرده ، نمیخورد و همیشه خواب است!


هدف است که میگوید چه باید کرد!

اختیارِ انسان را اجبارا مختار میکند!


برای انقلاب

برای انتخابات

دیدیم که هدف چه میکند!؟


فیلم هایش را دیده‌ایم...

اول خودمان هدف داشته باشیم...


هدف... 

آرمان...

همان که یک عمر از آن میترسانندمان...

شعار!

البته با پشتوانه عقل...

از نوع معادش!

نه معاش...



عقل معاش میگوید

که شب موقع خفتن است و...

اما عقل معاد...!

بگذریم...

برویم بازی‌مان را کنیم!

لهوی...

لعبی...


یاهدف!



پ‌.ن: اربعین هم دوباره همین را نشان داد...

ع.ن: عکس از من نی!

۰ نظر