پن'دار

روزْدرّه‌واره های کسی شب‌پر؛

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پرواز» ثبت شده است

از این سو تا آن سوی جو...

از این سو تا آن سوی جو...

بچگی ها که بر لب جوی می‌ایستادم

شوق پرش به آن‌سو

تنم را پر میکرد...

از پا هایم شروع میشد...

بالا می‌آمد...

و بالاتر...

تا میرسید به سینه ام

(شوقی درونی میشد...)

آنگاه فتح صدر میکرد

و گلویم را

(دیگر مشورت بی‌فایده مینمود...)

و سپس بینی‌ام را

(عطر سبزستان های آن‌سوی جوی...)

و سپس گوش هایم را...

(بستن حرف دیگران...)

اما!

۰ نظر
پرباز...

پرباز...

آمادگی این نیست که

   هیچ در این دنیا نداشته باشید...

بل 

   هیچ در این دنیا نداشته باشدتان!


هرچه را که

    در کَفَش هستی...

    در کَفَت دارد...

و این تو را چسبیده میکند...







پ.ن:

-به کجا چنین شتابان؟!

    گَوَن از نسیم پرسید...


+دل من گرفته زین جا...

     حوس سفر نداری؟!

         ز غبار این بیابان!؟

.

-همه آرزویم اما 

    چه کنم که بسته پایم...

        به کجا چنین شتابان؟!

+به هر آن کجا که باشد

                به جز این سرا سرایم...

شعر: شفیعی کدکنی

۱ نظر

امام روح الله...

پرید…

امام هم پرید

پرواز کرد…


در اوج…

روی قله

دو بال عبای خود را باز کرد

و ناگهان!

عبا روی زمین افتاد…


برخی میگویند که رفتن امام مصیبت بود…

اما مگر امام رفت؟

مگر امام ، اینجا…

لابلا ی کتاب ها…

در قفسه ی کتاب نیست؟!


پس چرا از پریدن امام ناراحتیم؟ که با دلی آرام رفت؟

دلش آرام بود و قلبش مطمئن

چون هم یادگار برایمان گذاشته بود و هم فکر..

او مرا در گهواره باور داشت

او به من جرئت پریدن داد…

و یادگارش… وارث به حق اندیشه اش…

سید علی آقا…

خورشید یاران…

و ذوالشهادتینش…

مطهری زمان

عقبه ی فکری انقلابش…

مصباح دوستانش

آقا محمد تقی…


و انقلابی که برایمان گذاشت…

انقلابی که پروسه ایست…

ادامه دارد…


متن نه!

انقلاب را میگویم…

انقلاب ادامه دارد

و تغییر لازمه ی بقاست…


یا امام!





پ.ن: صلواتی برای تعالی روح امام بفرستیم و دو خطی از اندیشه اش برای تعالی روح خود بخوانیم…

۰ نظر