پن'دار

روزْدرّه‌واره های کسی شب‌پر؛

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

کتابچه ی قدرتمند!!


در کتاب فروشی که قدم میزنیم( البته اگر قدم بزنیم!!) برخی کتاب ها...

کوچک...

نازک...

ارزان...

با جلدی نه چندان مجذوب کننده را میبینیم...

راستش را بگویم

برای خواندن نمیخریمش!

میخریم چون که ارزان است و...


اما این کتابچه های نازک برخی اوقات چه ها که در زندگیمان نمیکنند...

کار هایی میکنند که آن کتاب های چند هزار صفحه ای با جلد زرق و برق دار که خداتومان می ارزد هم نمیتوانند بکنند...


چه خوب است که کتاب ها را به اندازه ی #بارشان قیمت گذاری نکرده اند...


#هم_حسینی_بود_هم_بهشتی

#کتابچه_ی_قدرتمند

#دلنویسه

۰ نظر

تغییر نام

بسم الله...

ان شاله این بلاگ قرار است در اغدامی بی سابقه و اقدامی کم سابقه مورد تغییر نام قرار گیرد

لذا از بینندگان گرام تقاضا میشود دست به گیرنده های خود نزنید که مشکل از فرستنده بوده است...


لازم به ذکر است تغییر نام بدون تغییر در مرام رخ داده و همان مسلک قبلی(ترشح ذهنی نویسی) را پیش رو خواهیم داشت..


پ.ن: نام بعدی: pen-daar


یاحق

۰ نظر

زندمانی یا زندگانی؟

یادم می آید...

در داستان هری پاتر

فکر کنم قسمت اولش بود

البته مهم هم نیست که قسمت چندمش بود

آیینه ای بود که آرزوهایمان را نشان میداد


به نظرم بد نبود اگر همچین آیینه هایی هرکداممان داشتیم

هر روز صبح در آن نگاه میکردیم

و هدف آرمانیمان را(نه هدف فعلیمان را) میدیدیم


یادمان می افتاد که قرارمان بر زندمانی نبوده بلکه میخواستیم زندگی کنیم...

آخر میدانید این دو با هم کمی فرق میکنند

در زندمانی جایی برای آرمان وجود ندارد 

ولی در زنگانی وجود دارد

در زندمانی جایی برای شعار وجود ندارد 

ولی در زندگانی وجود دارد

در زندمانی مرگ یعنی نقطه ی سیاهی ، عدم...

ولی در زندگانی مرگ کاملا تعریف شده یعنی پل یعنی آغاز...


برای این است که برای خیلی هامان آرمان٬ شعار ٬ مرگ جایگاهی ندارد...



و به قول شهید بهشتی

درکتاب "او یک ملت بود" :

انقلاب ما انقلاب آرمان هاست...


۰ نظر

من هم شهید میشوم؟


شهید...

چهار تا حرف

که یک عمر معنی میشود...


لاف میزنیم اگر که بگوییم قطعا من هم شهید خواهم شد...

درست کلاهمان را قاضی کنیم میفهمیم که اگر خدا بر ما رحمتی نازل کند حداکثر به درک واصل نمیشویم...

چه برسد به شهادت!!!!

فوق فوقش کشته ای میشویم که شاید لطفی از طرف بنیاد شهید نثار روح ما عرضه شود و به ما لقب شهید داده شود!

حال اینکه خدا ما را شهید حساب کند...


راست میگفت سید شهیدان اهل قلم:

در باغ شهادت را نبندید...


البته نمیخواهم خود و دیگران را ناامید کنم

با امید به فضل خدا و انجام وظایف و تکالیفمان ما هم میتوانیم شهید شویم...

منتها شهادت یک لباس است که باید اندازه اش بشویم..

یعنی به نسبت شرایطمان شهید بهشتی خود بشویم!

آری اینطور که به قضیه بنگریم همچون آسان هم نیست...


میدانی؟

خوب است

اینبار که در قنوتمان میگوییم:

الهم ارزقنا توفیق شهادة فی سبیلک

#کمی دست و پایمان #بلرزد!!


#تذکر_به_خود

#دلنویسه

۲ نظر

پس از چندی!!!!!!!!!!!

با عرض سلام و اینا


چه شده است که اینقدر کم حرف شده ایم؟

یا به علت خرابی سیستم رایانکیمان است

یا به خاطر کم بود حال و حوصله و الخ...



به هر حال

از شما میپوزشم و سعی خویش را بر بیش از پیش فعال بودن میکنم...


فعلا یاعلی...

۰ نظر