مینویسم به نام خدا...

به نام خدا...


می نویسم به نام خدا

به نام خدای امام روح الله...

به نام خدای امام موسی صدر

به نام خدای یک بچه بسیجی که گلوله می انداخت...

به نام خدای یک بجه بسیجی که جمله می اندازد.... که آرمان دارد...

که انقلابش را زمینی دید برای تحقق آرمان هایش

که به قول شهید مظلوم "انقلاب ما انقلاب آرمان هاست"

به نام خدای آن طلبه ای که برای تبلیغ

در ماه تابستان ، از کولر و میگذرد... و میرود که ادامه دهد راه شهید آوینی را

راه شهید ردانی پور را...

 

صدایی میگوید

اینها که شعار شد!

و جوابی از غیب میرسد:

می دانی!

اگر به شعار باشد

دستور بخوان ، به فردی که تا بحال به اندازه ی انگشتان دستش با سواد ندیده

در آن جوّ نا خوشایند حجاز

شعاری ترین حرف جهان من العزل الی العبد بوده...

 

دستوری که فردی امی را پیمبری کرد از جنس نور...

که جهان را هنوز دارد تکان میدهد

 

داشتم میگفتم

به نام خدای آرمان های همان طلبه

به نام خدای شعار های شهید چمران

به نام خدا

آری

من هم شعار میدهم!

که شعار راه را باز میکند!!

که شعار جرئت میخواهد

که شعار جرئت میدهد

که شعار ممکن میکند ناممکن ها را...


به نام خدا

شعار با شعور است

شعار از شعور است

و مرگ بر آمریکا نیز شعار است!

و چون شعار است

و چون از شعور است

جهان را لرزانده..

آخر شعار دادن جرئت میخواهد!!!

و تو

همانی هستی که میتوانی بلرزانی جهانی را

همانی هستی که این جرئت را داری...

 

به نام خدا

من شعار میدهم!

و شعار میدهم

تا شعار های امامم را از یاد نبرم!

و با همین شعار ها

دنیایی را برای ظهور امامم آماده میکنم!

و برایم مهم نیست که

فلانی فلان قدر پول (شما بخوانید چرک کف دست) جمع کرده

و به قول غلط معروف بار خود را بسته!

آخر چیریک بارش تفنگش است

که آنهم برای جنگ بسته

چه با تیر و چه با جوهر!

 

به نام خدا

وقتی امامت یار میخواهد

و وظیفه ی تو غیر درس است...

درس تو همان زلیخایی است در اتاق تنها که باید از آن به زندان فرار کنی

و وقتی وظیفه ی تو درس است

درس تو همان تفنگیست که باید به سمتش بدوی...

خشاب قلم را بکشی

و شروع کنی به تیر اندازی ، تیر هایی از جنس کلمات...

نشریات...

مقالات..

 

به نام خدا

الله اکبر...


 والسلام