پن'دار

روزْدرّه‌واره های کسی شب‌پر؛

۷۰ مطلب با موضوع «راهی که میرویم» ثبت شده است

فتنه ی ۹۶!

با عرض تبریک عید مبعث...

باید دوتا از صفات ذاتی فتنه را متذکر شوم...

فلذا گوش فرا دهید!


#فتنه میتواند #قبل از انتخابات باشد

#فتنه میتواند در #امت حزب اللهی بیفتد!




-------------------------------------------------

مراقب باشیم!

شورای نگهبان ۶ نفر منتخب #رهبری دارد و ۶ نفر با واسطه منتخب #ملت...

پس هم مشروعیت دارد هم مقبولیت!


هر کس شورای نگه بان را تضعیف کند ، قانون را تضعیف کرده

و غلط میکند که قانون را تضعیف کند!



التماس دعا!

یاعلی...



پ.ن: صریح میگویم... صراحتا میکوبم!

۰ نظر

آنتن را تنظیم باید کرد... موج دنیوی ، موضوع اخروی!

خوب...

کم کم میرویم به سمت آن‌که آنتن را بچرخانیم سمت دنیا

البت دنیایی که در سوی آخرت است...

دنیایی که مقدمه ی تمدن نوین اسلامی است...


آخر باید بدانید!

مقدمه ی تمدن اسلامی ، دولت اسلامی است!

و این دولت را رئیسی مقتدر میتواند بسازد...

پس برویم روی موج انتخابات!؟

یاعلی!



پ.ن: فکر میکنم در متن اشاره داشته ام به رئیس‌جمهور محبوبم!

پ.ن: لطفا توجه داشته باشید! دولت اسلامی میخواهیم... دولتی که در راستای امام زمان باشد نه هوای نفسانی ما!

۱ نظر

آزادی... هدف یا وسیله


با شعار آزادی...
خواسته های‌ خود از ما را
اهداف خود خواسته ی ما قرار میدهند!


به عنوان مثال
آزادی زن را ، برده ی اجتماع شدن تعریف میکنند!
و مرد را... بنده ی پول شدن...

نامش را تهاجم فرهنگی گذاشتیم...
میگویند توهم توطئه!
و کم کم به سمتی میبرندمان که... استعمار فرا‌نو...


و دنیا شده بازیچه ی دستشان!
درحالی که باید بازیچه ی ما باشد!!
از جنس ”لهوٌ و لعبٌ“ ها...
۰ نظر

جنگ زیبا... جنگ زشت!

زمانی با رفقا بر سر موضوع جنگ صحبت میکردیم…

اینکه آیا جنگ همیشه بد است یا نه؟


آیا همیشه جنگ بد است؟

یا خون!

خون همیشه چندش است؟


نظر من این بود که خیر!

جنگ یک وسیله است

و یک وسیله به خودی خود خوب یا بد…

دارد؟ ندارد؟

۰ نظر
بیمه جون یا اسماعیل... قیدار، قیدار است!

بیمه جون یا اسماعیل... قیدار، قیدار است!

و خود مدارا کن با آنکه صفتش مدارا بود!

:

مهندس و کارگر آلمانی چه می‌داند هیات امام حسین و بیمه ی ابوالفضل و بیمه‌ی جون و دستِ باوضو یعنی چه.

ماشین‌هام را صفر میفرستم پیش درویش مکانیک، تا پیچشان را بازکند و دوباره باوضو ببندد، با نفس حق‌ش سفت کند پیچ‌ها را از سر… از کارخانه ی آلمانی‌ش بپرسی هیچ خاصیتی ندارد این کار اما وسط جاده و بیابان، بچه های گاراژ قیدار خاصیت‌ش را بخواهند یا نخواهند، می‌فهمند…اتول هم باید موتورش صدای ”هو یا علی مدد” بدهد و چرخش به عشق بچرخد… گرفتی؟

۰ نظر

عشق اول!

دیالوگ فیلم بادیگار...


سحر: من فقط اینو میدونم که نه میخوام و نه میتونم مثل مادرت باشم

میثم: میرسونمت

سحر: نمیخوای قهوت رو تموم کنی؟

میثم: نه ، دلم برای مادرم تنگ شده!



پ.ن: هیچ عشقی ، عشق اول نمیشه

         مخصوصا که اولین کسی هم باشه که دیدیمش!


پ.ن: شهادت ، یعنی قطع‌علقه

         هم برای آنکه مانده

         هم برای آنکه رفته…

پ.ن: هرچه از تعلقات جدا شوی ، به او نزدیک میشوی… بزرگ میشوی!


۱ نظر
سید جان! پرواز چه زیباست!

سید جان! پرواز چه زیباست!

امروز پرید!

امروز پوتینش را پوشید...

امروز فکه را مال خود کرده بود و مکه را مال دیگران...

آمده بود... نبودم... رفته بود!

شاید...

شاید دیدارمان به قیامت شده باشد!

خدا را چه دیدی...


اما مطمئنم که هر روز صبح می‌آید...

می نشیند بالای سر تک تک ما

و اینکه نمیبینیمش برای این است که ما خوابیم…

نیستیم…

نه این که او نباشد...

و آن زمان این نظریه اثبات میشود که رفیقی زود تر از خواب بیدار میشود..

و میگوید

امروز بویش می‌آمد!

و ما…


حتی میتوانم بگویم که هر روز صبح در این خیابان ها قدم میزند....

نسیم ، مو های خوش حالتش را شانه میکند

و گنجشک ها جنون آمیز میخوانند...

آخر میدانید؟ او بوی لیلا را میدهد...


حتی مطمئنم هر روز میان ما راه میرود

هر روز در چشمانمان مینگرد

هر روز به صفحاتمان ، چه مجازی چه حقیقی ، سر میزند!

و ما هر روز ، خوابیم!



به هر حال...

سید جان!

تولدت مبارک!

خوش پریدی!

پروازت تماشایی بود...

دنیایت هم! دنیای تو!


دنیایی که اقتصادش صلواتی باشد! نه دیکتاتوری پول

دنیایی که عقلش ، معاد باشد.. نه معاش

شبش برای بیداری باشد ، نه خواب

دنیایی که...


یک کلام...

مرتضی جان!

دنیایی که دنیای تو باشد!

تو!


میخواهم بنویسم وسعتت را

میخواهم بکشم نگاهت را...

میخواهم حک کنم لبخندت را...

اما قلمم مقصور است از رسم دریا ، موج ، نور...



نگاه کن که نگاهت روایت فتح است

سپاه چشم تو کردست فکه را مجنون

به سمت عشق پریدی خدا نگهدارت

تو مرتضا ی و دستان مرتضی یارت...(حمیدرضا برقعی)




پ.ن: این بار که این را میخوانی... خواهم دیدت!

پ.ن: سال روز پر باز کردن سید شهیدان اهل قلم…


۰ نظر

منتظر نمانیم! منتظر برویم!

 یعقوب نبی (علیه و علی نبینا آلاف تحیة و الثنا)

منتظر بود...


اما

زمانی به وصال رسید که رفت!

تا آن دم که در کلبه ی احزان نشست

یوسفش را ندید...


حرکت لازمه ی وصال است!

و سکون ، کفر می‌آورد...

۰ نظر

ثروتمند یا لذتمند؟

برای لذت بردن...

نیاز به تحصیل است

و تحصیل حاصل محال…

دریغا که در دارایی دنبال لذتیم

و لذت را ندار ها میچشند

هرچه ندار تر ، لذتمند تر!



پ.ن: توی حیاط کت رپی دوشم بود و هوا سرد…

        به محض اینکه پوشیدمش یادم افتاد چقدر نیا لذت مند است!


پ.ن: بفهمیم لیلا نیاز داریم!


پ.ن: راستی! عیدتون مبارک!

        هرچند هر لحظه نو میشویم...

۰ نظر

برویم که برویم!

بسم النور...



بالاخره هر آمدنی رفتنی را در پیش دارد...

و باید رفت!

حرکت لازمه ی بقاست...

و دنیا... ته دار...

پس باید حجاب این « ته دار ها» را درید!

پس روزی تمام میشود این «لَهوٌ وَ لَعِبٌ» ها...


حلال بفرمایید این نویسنده ی ناشی ماشی را...

راهی را در پیش داریم...

چند صباحی نیستیم...

یا ده روز دیگر بازمیگردیم...

یا این چند صباح کمی بیشتر طول میکشد...

مثلا تا «یوم الفصل»...

خدا میداند!


چند صباحی راهی اردویی هستیم...

اردویی جهادی...

تا کمی

فقط کمی طعم سختی را بچشانیم به این مرکب چموشمان!

باشد که رام نگردد مگر برای خدا!


و خدا(برخی اوقات هم با وند...)

همان ذات اقدس اله...

همان واجب الوجود بالذات

همان «الذی لیس کمثله شیء»

همان حی الذی لایموت...



منتظر این انسان

همان حیوان ناطق

همان حی متأله

همان بشر دو گوش

همان حی الذی لایموت...


می ماند...


تا برگردد...

تا توبه کند

یا از گناه

یا از زندگی!


و چه بهتر که قبل از اینکه میریم... میریم!

لیلی منتظر است ای مجانین!

مجنون نمانید!

مجنون بروید!



یالیلی…

یاعلی!





پ.ن: حلال بفرمایید این بنده ی خاطی را!

پ.ن: اردو جهادی خوبه! در راستای هدفه!

۰ نظر

لند آف آپورچونینیز...

#لند_آف_اپورچونیتیز


مشکل از آنجایی شروع شد

که…

عکس های دسته جمعی

جای خود را

به سلفی داد!

یاد گرفتیم #فقط خود را ببینیم!


پ.ن: دید کلی داشته باشیم...

کل را فدای جزء نکنیم که جزء را هم فدا کرده ایم!







ب.ن: لند آف آپورچونیتیز لهجه ی ایرانی همان استعمال معروف لند آو آپورچونیتیز آمریکایی است!
باشد که قدری از مستکبرین بری باشیم!
۰ نظر

بازی با عدالت!

نمینویسم که قشنگ باشد

مینویسم که باشد!

باشد!


گشتی در صفحات مجازی میزدم

مطلبی جالب ذهنم را درگیر کرد!

آن‌طرفی ها #نجومی_بگیران را مواخذه میکردند

آن‌طرف تری ها #لاریجانی را..


حرف هر دو طرف یک چیز بود..

سر اینکه انقلاب برای مردم کوخ نشین بود

ولی عده ای کاخ نشین سر سفره انقلاب نشسته اند!


کاری به بحث های سیاسیشان ندارم!

منتها


عزیزی میگفت...

مفهوم هر لفظ را همه یکسان میفهمند...

منتها این #ملاک ها باعث میشود که #مصادیق جا به جا شوند...


حال ملّاک ها یا ملاک ها...

بسته به مردمش دارد!




پ.ن: همیشه میان دعوا ها بقیه هم مشت میخورند!

۳ نظر

عروسک ها دلشان را خوش نکنند! مقصد آمریکاست!

ما فردا می آییم...

نه برای زدن در دهان آن مردِ مو زردِ تازه از راه رسیده...

که اگر برای این بیاییم او به هدفش میرسد!

او که عروسکی بیش نیست!

ما می آییم...

و می آییم

و می ایستیم...

نه در مقابل عروسک ها...

می ایستیم

در مقابل شیطان...

در مقابل مصداقش...

آمریکا...

صهیونیسم!

و هرچه که مانعی باشد برای ما در رسیدن به آرمانمان...

از عمامه دارهایشان بگیر تا کرواتی هایشان...


پ.ن: بگذار که این جاده خطر داشته باشد...

۱ نظر