پن'دار

روزْدرّه‌واره های کسی شب‌پر؛

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

نقطه بزرگتر میشود...

قلم

کاغذ

 حرکت!

خودنویس را روی کاغذ میگذارم

حرف هایم روی کاغذ می آیند

اما

نقطه بزرگتر میشود

حرف هایی که به مرز تشکیل کلمه نرسیده اند

درهم و بر هم با فکری مشغول

و نقطه بزرگتر میشود…


ترجمه ی نگاهت سخت است… 



۰ نظر

عصر در تمنای امامش...

یا ولی عصر ببین عصر به رویا ی تو است

عصر تو منجی عالم! به تمنا ی تو است


من نخواهم که شود سبز جهان از پی تو

سبزی روح و روان در ید بیضا ی تو است


روح من تشنه و بی آب تر از جان تنم

حوض کوثر قطره آبِ لب دریای تو است


باده بینیم و پی جام جهانی هستیم

خبرم هست که می دان به تمنای تو است؟


#محمد_حامد_صادق_زاده
۰ نظر