ذهنم بی‌مار گشته!

هر چیز را #جوری مینگرد!

نه آن جوری! که یک جوری!

مثلا وسط #والیبال در مورد #جامعه_شناسی_شرق!

یا وسط فوتبال درمورد #تکلیف و #نتیجه!

و از این قبیل #پرش ها…


دوست دارم بنویسمشان!

کمی شبیه به آدمیزاد شاید نباشد!

ولی هست دیگر…

بچه هایم هستند!


داشتم والیبال بازی میکردم

در تیممان یکی از رفقا بسیار #بازی_بلد تشریف داشتند…


بیاییم...

در والیبال ، #کشتی نگیریم!

یکی را #وسط نیندازیم و خودمان #تشویقش کنیم!

#کار_جمعی است!

اگر کسی قوی تر است باید #مجال بدهد به دیگران…

که اگر ندهد #جامعه را لنگ کرده!

دقت کرده اید که در فیلم ها

#قهرمان_پرستی رونق دارد!

چه در فیلم ، چه در بین فیلم‌بینان!

مثلا در فیلم زورو یا بت‌من یا دیگر اینجور فیلم ها

مردم جامعه اغلب(اگر نگوییم همه!) انسان هایی مظلوم و مستضغف ویا #مفلوک هستند

و ناگهان در تاریکی ، ستاره ای(یا با تار یا با شنل) میدرخشد و همه را نجات میدهد!


و خیلی هامان(اگر نگویم همه) نگاهمان به #امام زمان(ارواحنا له الفدا) هم همینگونه است!

همین نگاه ما به این #شخص بازی‌بلد در تیم!


در صورتی که تشکیل #نظام_جمهوری_اسلامی ایران نشان داد که خیر!

ما باید تلاش کنیم!

که حتی امام حسن(علیه السلام) هم بدون یک #کادر مجرب نمیتواند آن کند که باید!


باید #تیم_تشکیلاتی آماده باشد

تا امام مانند #سوییچ آن را روشن کند و حرکت…

حال کمی سخت گیری را کمتر میکنیم!

پیچ و مهره ها آماده باشند که امام بیاید #سر_جایشان بنشاند و…




میبینی این ذهن مریض چگونه والیبال را به فلسفه ی ظهور مرابط ساخت!

تازه وقت نشد از نگاه "یک دستی تیم" و "کار فردی و جمعی" و "یک اندازگی اهمیت همه تیم" و "تقابل تکلیف‌گرایی و نتیجه‌گرایی" و آسیب شناسی هایش صحبتی کنیم!

حتی نشد راجع به نگاه #لیبرالیستی به بازی یا #سکولاریستی به نوع بازی یا #اخلاق_نیچه_‌ای به قهرمان صحبت کرد!

حتی‌تر نشد که بگویم چرا از اشخاص #مشهور بدم می‌آید!

و…



این هم از یک نصفه دور #پرواز همراه با ذهن #مجنون من!

تا نیم‌دوری دیگر بدرود!



نه اینجور نمیشود #تمام کرد…

اسم #مولا نیاز است!


یاعلی!





پ.ن: ببخشید طولانی شد! خیلی‌اش را خوردم!