چند خط درد و دل یک من!


از وقتی کچرپات را دیدم

خیال کردم خیلی شبیه هستیم...

کچرپات دنیایی متفاوت از دنیا داشت

من دنیایی متفاوت...

کچرپات دنیای مرا نمیشناخت

من دنیای او را..

کچرپات خیلی لطیف مینمود

من اما نه... (شباهتمان در این بود که هر دو متفاوت از دیگری بودیم!)


کچرپات از آنچه به او متعلق نبود دل‌کنده بود...

آنچه به من متعلق نبود من از آن!


کچرپات ، جگرتل بود

من هم جگرتل بودم!


شب ها برخی اوقات مینشستیم به شاپارتاژ گفتن...


روز ها هم...

او میدرازید...

یا من...


کچرپات ، پولورتیسِ خوبی بود!

من هم سعی داشتم پولورتیسِ خوبی شوم...


کچرپات را دوست دارم

حتی اگر دنیای جگرتلی‌اش ، سمکلن تر از دنیای من باشد!



پن-دار غار غار غار...