"هپی اِند" نبود

ولی #دل‌نشین بود…


وقتی که #دو_بال_عبا باز میشوند...

وقتی که برنامه های سفر به نظم سفر اقتدا میکنند

وقتی #یارو رفت که رفت

وقتی پیر‌مرد بی دندان میگوید…

وقتی #احمد_تپل از سی دی جواد حرف میزند

وقتی #استاد روی زمین جلوی ره‌بر دراز میکشد و کودکی تمرین #خطابه میکند

وقتی #سحری میسوزد

وقتی مادر تشر میرود که هنوز نخوابیدی؟

وقتی قرار با #حاجاقا دیر میشود

وقتی وقتی وقتی…

از اول تا آخرش وقتیست

وقتی که #ره‌بر باشد!


سه روز طول کشید تا ده روز با ره‌بر بودم

آخر راه رفتم و نُت خواندم

ندَویدم!


اوصیکم به خواندن این #داستان_سیستان

و نظم امرکم(البته نظم بسیجیان بلوچی)


بین خودمان باشد

#رضا_امیرخانی_در_هیچ_چارچوبی_نمیگنجد!





پ.ن: پایان خوشی نداشت چون داستان خوش داشت و داستانی که شیرین باشد پایان گرفتنش تلخ است...