جدیدا لک لک ها برای گربه ی حجره مان سه تا توله ی ناز آورده اند

دوتا مشکی و یکی سیاه و سپید

شبها بیرون می آیند…

امشب…

مادرشان از من احساس خطر کرد…

انگار نه انگار که گربه ی ملوسی بود که ما غذایش میدادیم

میخواستم یک جوری از دلش در بیاورم

نمی دانستم

از رفیقم پرسیدم

گفت کاش میخواستی دل آن … را شاد کنی…

نمیدانم که را میگوید..

آخر توی زندگیم به کسی … نمیگفتم!

شاید اسم شخصی خاص نباشد!


چه میگویم؟

حتما اسم شخص خاصی است!

آخر این رفیقمان حرف الکی خیلی کم میزند!


وقتی میخواست بگوید اندکی صیر کرد

شاید دلیلی داشته

شاید که نه…

احتمالا همانی است که دلمان میخواهد از ما دلگیر نشود!

معشوقه ی خیابانی

رفیقی

نمیدانم! گربه ای حتی…

احتمالا منظورش همان گربه بوده!

یا شاید هم اینبار حرف الکی زده!


یاعلی مددی!



د.ن: ببینیم از دلگیر شدن جه کسی میناراحتیم!

پ.ن: برای فرار از خواب باید چه کار ها که نکرد!