گفته بودم!

پریدن عقاب از لانه زیباست!

و گفته بود!

باید بپرد هر که در این پهنه "عقاب" است!


به تاریخ هفتم تیر ماه سنه یک هزار و اندی!

اصلا سنه و ماه و اینهاش مهم نیست!

حتی روزش هم…

شاید البته!

هفت…

هفتمین روز…

هفتاد و چند نفر…

کربلای هفت!


و دنیا پر نیست از عقاب پریدن ها!

عقاب زمانی که میپرد

اوج میگیرد

و مگر برای برداشتن کسی

برنمیگردد!

و او شاید…

امروز

فردا…

بازگردد!

بیاید سر سفره‌تان

بیاید سر سفره‌مان…

کنار نیمکتمان…

روی حصیرتان…

پای گعده‌مان..

توی جمعتان…


بیاید دست بگذارد لب شانه ات

و بر گزیندت!

آخر او خوب میدانست که چه‌کسی به درد کجا میخورد!

و دنیا پر نیست از عقاب ها!


و دنیا…

محل امتحان عقاب است!

و محل زندمانی گنجشک!


و دنیا…

به هفت که میرسد "ته" میکشد!

مثل هفت مین آسمان

مثل هفت عالم…

مثل هفتم تیر ماه سنه یک هزار و اندی…

سالش مهم نبود راستی!

ماهش هم!

روزش هم حتی!

شاید!

و دنیا پر نیست از هشت ها!

و دنیا پر نیست از عقاب ها!





پ.ن: سنگین است امروز

       آنقدر که سینه را فشار دهد

       و کم کم صدای شکستن دنده هایت را بشنوی!