پن'دار

روزْدرّه‌واره های کسی شب‌پر؛

شب را قدر بدانیم... قدر را شب بمانیم!

امشب...

در های بهشت زده شد

و رمز "فزت و رب الکعبه" نواخته شد...


میتوانیم پشت اماممان وارد شویم؟



دعا...

رمز ورود است...

و ضجه...

گریه...

ندبه...

صدای زنگش!


امشب ، شب خیز گرفتن برای پرش است...


حرکت اول بال گشودن است

حرکت دوم سر بالا گرفتن است

حرکت سوم دویدن است...


رمز کار جنون است!


مجنون شو!

جنون انساس را می‌پراند!


سوز باد اشک را ز چشم ها می‌سراند...





و من

اندر خم یک کوچه...

التماس میکنم!

دعایم کنید!

۰ نظر
مه‌تاب خورشیدی‌ست که خورشید نیست!

مه‌تاب خورشیدی‌ست که خورشید نیست!

من تو را مه‌تاب میبینم نه خورشید!

که خورشید آن است که نتوان دیدش!

و تو

همه از اویی و او همه تویی!


نور فی المثال کالوجود است…

و اگر خیره به خورشید شوی

اگر بتوانی بشوی…

خورشید را نمیبینی!

بل حجمی از نور را نگاه میکنی…


و دنیا پر است از این حجمْ دیدن ها…

به خدا مینگری…

محمد(صلواة الله علیه) را میبینی!

به محمد(صلواة الله علیه) مینگری…

علی را میبینی!

به علی مینگری…

مالک را میبینی!

عمار را میبینی!

مقداد را میبینی!


و دنیا پر است از این حجمْ دیدن ها…

حجمْ دیدن ها…

دیدن ها…


راستی!

تو چیزی را میبینی؟

اگر به خورشید خیره شوی

اگر بتوانی…

دیگر میتوانی چیزی را ببینی؟

من که نمیتوانم!

تو هم!

توهّم…


و دنیا پر است از این ندیدن ها…

ندیدن ها؟

نه‌دیدن ها…



پ.ن:

این ها را به‌اش میگویند فلسفه!

این عشق‌بازی ها را…


۱ نظر
باید بدود... باید!

باید بدود... باید!

بله...

نامش را...؟ نمیدانم!

لقبش را چرا! میدانم

خیلی چیز ها به او میگویند

#ساندیس_خور #امنیتی #گونی #متحجر #امل #وغیره!


اما

امروز باید میدوید

تا آنان که به او ناسزا میگویند راحت بخوابند...


شغلش معلوم است

شغلش خوردن است...

فقط میخورد!

زمان جنگ #گلوله!

زمان فتنه #خون_دل!

و زمان امنیت #فحش و #ناسزا!



اما باید بدود..

بدو!



راستی!

چه خبر از مذاکره؟


کانال t.me/diialog را دنبال کنید! خوب است کمک میکند به فکر کردن

مال برادر خوبم http://appelzamini.blog.ir  است...


۶ نظر

خون هایی که فقط خون نیستند!

ای کاش فردا خون هایی که بر در مجلس ، روی زمین ریخته شده را پاک نکنند!


آخر هر چیز که از زمین پاک شود کم کم از خاطر هم میرود

البته برای آنان که ظاهر بینند!


کمی خون روی زمین

میتواند #امید دهد

#انگیزه دهد

#بیم دهد که در آنطرف گریبانتان را میگیرد کسی!


و مهم تر از همه

بگوید که ما حافظ #شخص نیستیم

بلکه حافظ #شخصیت هستیم!

#شخصیت_نظام

۱ نظر

دنیا محل گذر است! عدو شود سبب خیر...

میتوان گفت

چند نفر 

لباس شهادت اندازه‌شان شده بود...

باید پر میکشیدند...


عدو شود سبب خیر...




پ.ن: نگاهمان را به شهدات ، جنگ ، مرگ تغییر دهیم!

         این سخن بررسی حکمت است و باعث رفع تکلیف (برقراری امنیت) نمیشود!

         فرق است بین تکلیف و تقدیر!

۰ نظر
امام پری... نه نه! چرا باید بپرد؟

امام پری... نه نه! چرا باید بپرد؟

امروز گذشت…

امروز ها میگذرد…


امام…

 قبول کنید سخت است!

منی که او را ندیدم دارم در فراقش مینالم!

آن که اورا دید باید چه کند؟


امام باید میپرید

از شواهد و قرائن پیداست..

از دردی که چندسال قبل داشت و چند سالی قطع شد و دوباره ظاهر گشت مشخص است


امام باید میرفت…


همیشه یکی از بزرگترین سختی های یک نظام

انتقال قدرت است

به خصوص اگر آن قدرت ، کلید دار قلب مردم هم باشد…


امام رفت و آقا سید علی جوان آمد…

باید همان حب را بلکه بیشترش را به ایشان داشت…

به نازدانه ی امام…

داریم!

برای همین از رفتن که میگوید کمرم میلرزد!

آماده ی شکستن است انگار!


اما نباید بشکند..

جان سخت تر باید شویم



امام پرید

و باید می پرید

سخت است که فردا ، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده 

حرکت کنیم در خیابان ها…

راه برویم

و همان انسان قبلی باشیم!


نه!

نه!

امام نپرید…

هرکس گفته بیخود میگوید

امام اینجاست…

هنوز عطر لبخندش را میشود بویید

امام همین کنار نشسته و میگوید و میخندد…

امام اینجاست!


آری

امام نپرید…

امام پرید؟

باید می…

نه

لطفا کنار عکسش ربان مشکی نگذارید..

امام اینجاست

حسش میکنم…


امام باید؟

پریدن؟

۰ نظر

امام روح الله...

پرید…

امام هم پرید

پرواز کرد…


در اوج…

روی قله

دو بال عبای خود را باز کرد

و ناگهان!

عبا روی زمین افتاد…


برخی میگویند که رفتن امام مصیبت بود…

اما مگر امام رفت؟

مگر امام ، اینجا…

لابلا ی کتاب ها…

در قفسه ی کتاب نیست؟!


پس چرا از پریدن امام ناراحتیم؟ که با دلی آرام رفت؟

دلش آرام بود و قلبش مطمئن

چون هم یادگار برایمان گذاشته بود و هم فکر..

او مرا در گهواره باور داشت

او به من جرئت پریدن داد…

و یادگارش… وارث به حق اندیشه اش…

سید علی آقا…

خورشید یاران…

و ذوالشهادتینش…

مطهری زمان

عقبه ی فکری انقلابش…

مصباح دوستانش

آقا محمد تقی…


و انقلابی که برایمان گذاشت…

انقلابی که پروسه ایست…

ادامه دارد…


متن نه!

انقلاب را میگویم…

انقلاب ادامه دارد

و تغییر لازمه ی بقاست…


یا امام!





پ.ن: صلواتی برای تعالی روح امام بفرستیم و دو خطی از اندیشه اش برای تعالی روح خود بخوانیم…

۰ نظر
هلمز نابغه! یا سرگرمی؟

هلمز نابغه! یا سرگرمی؟

دیدم!

شرلوک هلمز را میگویم…

با این چند قسمت ،

میشود ۱۳ قسمت…

خوب! شروعش را نمیدانم

یادم نیست!

منتها روالش برای بچه های چند ساله خوب بود…

حتی برای بزرگتر های چند ساله هم!


درست که یک آتئیست بود…

درست که نابهنجار بود…

یک روان پریش منزوی با قدرت تحلیل بالا

درست مثل یک اتاق فکر شلوغ ولی مرتب!

مطمئنا اگر این آقای شرلوک هلمز پا به عالم وجود (ارضی بالا تر از اراضی وجود ذهنی) میگذاشت 

واگر از دنیای پوچ و کوچک خود فراتر میرفت و از دریجه ای باز تر از دریچه ی تنگ و بسته ی عقل مادی ، با عقل و منطق به جهان هستی مینگریست

بی‌شک مسلمان میگشت…

و به جای کلاه گوزن کشی ، با تسبیح به خیابان می‌آمد!


البته بماند که سناریو ی فیلم جوری طراحی شده بود که مرگ به عنوان پایان و وجود خدا ناممکن و مرده ، برگشت ناپذیر تلقی گردد!

و بزرگترین بدی فیلم هم همینجا بود…

هلمز! انسانی بود که مادی مینگریست

مرگ برایش "ته" بود…

ته داشتن ترسناک است!

چون بعدش را نمیدانیم!

و این به دیگران اجازه ی بازی با او را میداد…

سخت بود ولی اگر میشکست…

میشکست!


متن به حاشیه رفت (متاسفانه یا خوشبختانه)


لیک حال میگویم دوباره

روالش برای آنهایی که ذکر کردم جالب و جذاب بود

لکن پایانش به طرز مضحکی خوب ، دلپذیر و لبخند به روی لب آورنده بود!

اشتباه نشود…

نقطه ی ضعف فیلم همینجاست

فیلمی که درمورد یک جامعه ستییز است را جامعه دوست میدارد…

نقض غرض میشود که!


بس است

زیاد حرف زدم..

دیگر نمیرسم که بگویم این قبیل فیلم های ماجراجویی با قهرمانی به نام شرلوک هلمز فرصتی بی‌نظیر را برای سازندگان پدید می‌آورد تا حرف خود را ، پشت چهار تا بازی هوشمندانه که طبعا مورد قبول مردم است* پنهان کرده و در فرصت مناسب به پشت گردنشان شلیک کنند…

و مردم بیهوش شوند!


و از این قبیل حرف ها…



فیلم دیدن خوب نیست!

چون قوه ی تخیل را بر قوه ی عاقله میشوراند…

منتها تفکر خوب است!

یاعلی


راستی * را هم معنی کنم

مردم دوست دارند که برایشان معمایی غیر قابل حل گفته شود...

و بعد حل شود!

۰ نظر

...

همون سه نقطه لازم و کافی و مکفی و همه هست!


حوصله ی شرح قصه...

نیست؟

هست؟


هست؟

که اگر باشد میگویم که...

نیست؟

که اگر بود میگفتم که...!


طبق معمول بگذریم!



پ.ن: احساس میکنم بیشتر گربه ها فهمیده‌ان!

         چون میدونن که طرف انسان اومدن در مسلکشون تقبیح شدست!

          بالاخره آن ها حیوانند و برخی ان‌سان‌ها عن هم اضل! و ظاهر انسان باطن را زیاد نمایش نمیدهد!



۰ نظر
بگذریم!

بگذریم!

آری بگذریم!


آخر میخواستم ازتان مطالبه ی نظر و الخ کنم...

لاکن با خود گفتم اگر بخواهند میگذارند...

بعد جواب دادم شاید اهمیتش را نمیدانند!

بعد دوباره گفتم مگر اهمیتی باید داشته باشد؟

جواب دادم فعلا که دارد...

و بعد...

تأسف خوردم به حال خراب خودم!

و موضوع را تغییر دادم!...


دعایم کنید!

با غروری ظاهری و عجزی باطنی میگویم!

دعایم کنید!


بیایید اصلا دور هم

من را دعا کنیم :)



یاعلی...



پ.ن: عکس را میبینید؟

        بچه گربه هایم هستند!

        البته "یم" اش من‌در‌آوری است!

         بچه گربه ها هستند!

            شیرین و دوست داشتنی!


پ.ن۲: نگه‌داری از گربه سفارش شده اما موی آن بر بدن ، مبطل نماز است!

           با علم به احکام با حیوانات دوستیم :)



۲ نظر

کبوتر نظر میکند به وجه الشمس! گندم...

پرنده...

خیز میگیرد..

میدود...

وقتی به سرعت مناسب رسید...

میپرد!


البته

سرعت را نمیفهمد...

یعنی بهتر بگویم!

هر وقت جنون پریدن تمام عقلش را گرفت

آن زمان میپرد

و بعد از پرش...


انسان!

باید خیز بگیرد...

بدود...

وقتی مجنون گشت...

چه فکه... چه مکه... چه دکه...

میپرد..

و زنگ معراجی شدنش را

چه کلون در

چه بلندگوی آهنگران...

چه صدای شلیک...


وناگهان کارگردان میگوید کات!

و بعد...


راستش پشت صحنه نبوده ام!

تا به حال حس لذیذ باد را

در پیچ و تاب بال هایم نچشیده ام!

فعلا جلوی دوربینم

بگویند کات...

بعدش...



کبوتر نظر میکند به وجه الشمس!

آنگاه...

کات!



پ.ن: زمین بماند برای گربه!

        (هرچند گندمش را هم نمی‌تواند بخورد!)


۰ نظر
پوچ! گل...نمیدانم کجاست!

پوچ! گل...نمیدانم کجاست!

خواستم بنویسم...

منتها..

وصف نشد!

الحاصل اینکه...


نوشتن هم نتوانست دردم را دوا کند!


راه آخر...

قدم زدن است...


ولی راه انتخابی من..

انتخاب؟

چند وقتی هست که نمیکنم...

یعنی نمیتوانم!

که بکنم..


فلذا مینشینم...

فلذاتر می‌زیم!


یا منتخب...



پ.ن: حالم حال ربطی به دین... نمیدانم! ولی به مذهبی ها... بازهم نمیدانم!

           دارد... ندارد...  نمیدانم!


بی‌ربط: دلم برای نون‌خشکه های ستاد سید تنگ شده!

            مؤیداتی برای تثبیت رای من به او..

            تکه تکه تایید!



۱ نظر

برد برد!

اصلا اصلش هم همین است!


هر دو طرف پیروز!

برد برد!


ما خوشحال از مشارکت بالا

آنها خوش حال از برد در انتخابات


یک درصد اگر ما پیروز میشدیم...

به احتمال #۹۶ درصد الان سطل آشغال ها تقاص برد ناهماهنگ ما را میداد!


بالاخره قرار بود جنگ بشود!

پس چرا خودمان پا پیش نگذاریم؟



گرفتید مطلب را؟

برد برد...



پ.ن: دیگر ما و آنها نداریم...

        همه ، ما هستیم برای ایرانی آباد...

        ان شالله که تا ۱۴۰۰ با رئیس‌جمهور مستقر...


۱ نظر